پای برهنه
عزیزمن،
این روزها، غصههایم را وعده به وعده در بشقاب سرو میکنم،
کابوسهایم را به موقع میبینم،
دردهایم را سر وقت چاق میکنم و میکشم،
با پای برهنه،
روی تکههای شکسته قلبم میرقصم،
راستش را بخواهی،
به گمانم دیوانه شده ام
+فردا ازمون ایین نامه دارم و دلم نمیخواد بخوام، باید ساعت ۵صبح پاشم که ۷اونجا باشم، میترسم خواب بمونم... هیچی هم نخوندم اصلا...
++دلم میخواد همینجوری تا ابد زیر پتو مچاله بمونم و از زیر پتوم هیچ جا نرم، ولی فردا باید، راهنمایی رانندگی برم، باشگاه برم، خونه عمم برم، قبل خونه عمههم باید بیام خونه تا ظرفهای شام رو بشورم و خودمم یه دوش بگیرم...