هیچ راه فراری ندارم
با ترس به دستهاش نگاه کرد.
کاش میتونستم ازشون فرار کنم
کاش میتونستم مثل سیگار دودشون کنم،
کاش میتونستم زیر پام لهشون کنم،
کاش میتونستم آتیششون بزنم
یا حتی سیفون رو روشون بکشم.
ولی اینا احساسات کوفتی منن و
هیچ راه فراری از دستشون ندارم...