𝓘𝓬𝓮 𝓐𝓶𝓮𝓻𝓲𝓬𝓪𝓷𝓸

بگذار برایت آن کسی باشم، که فریاد میزند؛ "هیچکس نیست!"
𝒃𝒂𝒓𝒊𝒔𝒕𝒂
𝒃𝒂𝒓𝒊𝒔𝒕𝒂 Wednesday, 11 Khordad 1401، 10:26 PM

بهترین چیزها

اگر تخم مرغ از بیرون بشکند،

زندگی پایان می‌یابد.

اما اگر از درون بشکند،

زندگی آغاز می‌شود.

بهترین چیزها همیشه از درون نشئت می‌گیرند.

بی حد و مرز

جیم کوییک

Dragon ‌ ‌ Dragon ‌ ‌ Dragon ‌ ‌ Dragon ‌ ‌ 𝐓𝐈𝐋𝐃𝐀 :|اونی ک میکنه و نمیکننش 𝐓𝐈𝐋𝐃𝐀 :|اونی ک میکنه و نمیکننش 𝐓𝐈𝐋𝐃𝐀 :|اونی ک میکنه و نمیکننش Jinho .. Jinho .. MIZUKI .=. ya si
Last Comments :
𝒃𝒂𝒓𝒊𝒔𝒕𝒂
𝒃𝒂𝒓𝒊𝒔𝒕𝒂 Saturday, 7 Khordad 1401، 10:29 PM

جنگی دردناک

دوباره متولد شدن،

نیازمند جنگی دردناک بود.

 جنگی که در آن نه استعداد،

که تنها سخت کوشی سلاح محسوب می‌شد.

ایستاده استوار در 24سالگی

ناشناس ناشناس ناشناس ناشناس ناشناس ناشناس ناشناس ناشناس Pepper  seeds ناشناس Pepper  seeds Pepper  seeds ناشناس Pepper  seeds .... .=. Pepper  seeds .... .=. ناشناس Pepper  seeds Pepper  seeds Pepper  seeds
Last Comments :
𝒃𝒂𝒓𝒊𝒔𝒕𝒂
𝒃𝒂𝒓𝒊𝒔𝒕𝒂 Thursday, 10 Esfand 1402، 11:26 AM

حلق آویز سازد

تمام آنچه از یک فرد بشری باقی می‌ماند

گوگردی‌ است که جعبه کبریتی را کفایت می‌کند

و آهنی،

که بتوان با آن میخ ساخت

که انسان بتواند

از آن خود را حلق آویز سازد.

تنهایی پر هیاهو

بهومیل هرابال

Last Comments :
𝒃𝒂𝒓𝒊𝒔𝒕𝒂
𝒃𝒂𝒓𝒊𝒔𝒕𝒂 Monday, 27 Azar 1402، 11:15 PM

نفوذ می‌کند در روح

درد نفوذ میکند

لا به لای استخوان ها میچرخد.

یا می پیچد در سر،

سر میخورد بر راه گلو،

 در قلب تاب میخورد. 

گاهی اما...

نفوذ میکند در روح، 

و آرام مینشیند.

𝒷𝓁𝓊𝑒

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𝐀𝐲𝐬𝐚 ... ...
Last Comments :
𝒃𝒂𝒓𝒊𝒔𝒕𝒂
𝒃𝒂𝒓𝒊𝒔𝒕𝒂 Sunday, 30 Mehr 1402، 10:45 PM

متاسفم

من عزیزم، می‌خوام اگه آینده‌ای برامون وجود داشت، بدونی که من همه تلاشم رو کردم که به اینجا برسیم...

و اگه آینده‌ای وجود نداشت و هیچ وقت نتونستی این متن رو ببینی، واقعا متاسفم، متاسفم که کافی نبودم،  که خوب نبودم، که نتونستم هیچ کاری بکنم برات... متاسفم که حرفای بابا واقعی بود... متاسفم که نتونستم اونقدری تحمل کنم که آینده‌ای وجود داشته باشه... متاسفم و دوستت دارم. راستش رو بخوای، از وقت گذروندن باهات توی خیالم همیشه لذت بردم.

گلی ☕🌌
Last Comments :
𝒃𝒂𝒓𝒊𝒔𝒕𝒂
𝒃𝒂𝒓𝒊𝒔𝒕𝒂 Monday, 20 Shahrivar 1402، 10:12 PM

چه موجودات ناامید کننده‌ای

نانسی در پرورش هر چیزی استعداد دارد، بجز بچه

از نظر او یا رشدمان به اندازه کافی سریع نبود، 

یا قدمان به اندازه کافی بلند نبود 

یا بهاندازه کافی زیبا نبودیم.

 او علاوه بر گیاه، تخم ترس و شک را هم در این خانه و در دوران کودکی‌مان کاشت.

 جوانه‌های کوچکی که از میانتخته‌های کف خانه می‌گذشتند،

 از میان ترک‌های دیوار رد می‌شدند 

تا به ما یادآوری کنند

 چه موجودات ناامید کننده‌ای هستند

دیزی دارکر

آلیس فینی

Last Comments :
𝒃𝒂𝒓𝒊𝒔𝒕𝒂
𝒃𝒂𝒓𝒊𝒔𝒕𝒂 Sunday, 19 Shahrivar 1402، 10:37 AM

من تهرانم

بچه‌ها من تهرانم، اگه کسی دوست داره بیاد باهم بریم بیرون

اگه هم جایی رفتین توی تهران خوشتون اومده بهم پیشنهاد بدید

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𝐀𝐲𝐬𝐚 Amber Boy Amber Boy
Last Comments :
𝒃𝒂𝒓𝒊𝒔𝒕𝒂
𝒃𝒂𝒓𝒊𝒔𝒕𝒂 Saturday, 11 Shahrivar 1402، 11:48 PM

پای برهنه

عزیزمن، 

این روزها، غصه‌هایم را وعده به وعده در بشقاب سرو می‌کنم، 

کابوس‌هایم را به موقع می‌بینم،

دردهایم را سر وقت چاق می‌کنم و می‌کشم،

با پای برهنه،

روی تکه‌های شکسته قلبم می‌رقصم،

راستش را بخواهی، 

به گمانم دیوانه شده ام


+فردا ازمون ایین نامه دارم و دلم نمی‌خواد بخوام، باید ساعت ۵صبح پاشم که ۷اونجا باشم، می‌ترسم خواب بمونم... هیچی هم نخوندم اصلا...

++دلم میخواد همینجوری تا ابد زیر پتو مچاله بمونم و از زیر پتوم هیچ جا نرم، ولی فردا باید، راهنمایی رانندگی برم، باشگاه برم، خونه عمم برم، قبل خونه عمه‌هم باید بیام خونه تا ظرف‌های شام رو بشورم و خودمم یه دوش بگیرم...

Amber Boy
Last Comments :
𝒃𝒂𝒓𝒊𝒔𝒕𝒂
𝒃𝒂𝒓𝒊𝒔𝒕𝒂 Saturday, 4 Shahrivar 1402، 12:50 PM

مسابقه

کودکی مسابقه‌ای است که در آن می‌فهمی واقعا چه کسی هستی،

قبل از آنکه تبدیل به شخصی شوی که در بزرگ‌سالی خواهی بود؛

همه در این مسابقه پیروز نمی‌شوند

دیزی دارکر

الیس فینی


+جدیدا هرچی میخوام بنویسم براتون، اینجوریم که خب چرا باید روزمرگی من یه ستاره روشن کنه و وقت بگیره؟ چرا باید حال بدم، دیوانگیم، حماقتم و... رو بنویسم؟ بقیه عنشون نمیگیره هی مجبور شن من و چرت و پرت‌هامو تحمل کنن؟؟

Last Comments :
𝒃𝒂𝒓𝒊𝒔𝒕𝒂
𝒃𝒂𝒓𝒊𝒔𝒕𝒂 Tuesday, 31 Mordad 1402، 12:57 PM

می‌تونی؟؟

می‌تونی وانمود کنی هیچ اتفاقی نیفتاده و دوباره بغلم کنی؟

می‌تونی جوری رفتار کنی که انگار زخم نخوردی؟

می‌تونم وانمود کنم بجای مراقبت کردن ازت، فقط بهت آسیب زدم؟

می‌تونم زخم‌هات رو ببندم و جوری رفتار کنم انگار من این زخم‌هارو نزدم؟؟


+مایل به تمایل به برقرای هرگونه ارتباط انسانی؟؟

++دیگه هر هفته تراپی جواب نمیده، باید خودمو ببندم به تراپیستم شاید آدم شدم

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𝐀𝐲𝐬𝐚 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𝐀𝐲𝐬𝐚 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𝐀𝐲𝐬𝐚 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𝐀𝐲𝐬𝐚
Last Comments :
𝒃𝒂𝒓𝒊𝒔𝒕𝒂
𝒃𝒂𝒓𝒊𝒔𝒕𝒂 Wednesday, 4 Mordad 1402، 01:41 AM

من می‌تونم داد بزنم؟

منتظر بودیم میت قبلی رو راه بندازن و رو سکوهای کنار سرد خونه نشسته بود. یکم که خلوت شد، با چشمای اشکیش نگام کرد و زیر لب گفت فکر می‌کردی یه روز این آدم با فامیلاش پاشن برا مراسم ختمش بیان؟ من می‌تونم داد بزنم بگم شما بودین که کشتینش؟ جیگرم خون میشه هر دفه که می‌بینمشون، می‌تونم داد بزنم؟ می‌تونم یقشونو بگیرم؟

اولین باری بود که نمی‌تونستم صداش باشم و داد بزنم... نمی‌تونستم جیگر سوختش رو آروم کنم... تنها کاری که می‌تونستم بکنم این بود که دستشو محکم بگیرم...

هیچ وقت تا الان انقدر احساس هیچی نبودن، احساس ناتوانی، احساس به هیچ دردی نخوردن نکرده بودم... من می‌تونم فراموش کنم که اون روز چیزی که می‌سوخت جیگرت بود و کاری که من کردم این بود که به لب‌های تشنت آب دادم؟؟

ᑕᴀᴜɢʜt̑̈ ⁱⁿ  ᗰᗩᗪᑎȇ̈ᔕᔕ
Last Comments :
𝒃𝒂𝒓𝒊𝒔𝒕𝒂
𝒃𝒂𝒓𝒊𝒔𝒕𝒂 Friday, 30 Tir 1402، 06:21 AM

برای منفجر شدن کافیه

من عزیزم، الان که دارم اینو برات می‌نویسم، داریم از باغ بهشت بر می‌گردیم خونه. نمی‌دونم اینکه هممون بلد نیستیم ناراحت باشیم و تو اوج ناراحتیمون یه جوری خودمونو می‌زنیم به اون راه و میگیم و می‌خندیم خوبه یا نه، ولی می‌دونم که هممون برعکس چیزی که نشون میدیم واقعا نابودیم...

من عزیزم، امیدوارم الان که اینو میخونی، هنوز پدر توی این دنیا باشه، هیچکس به اندازه پدر نمی‌تونه درکم کنه، از اینکه اینجاست واقعا احساس آرامش دارم.

من عزیزم، راستش این روزا خیلی گیجم و دارم احساسات متناقضی رو تجربه می‌کنم... خیلی خستم، خیلی... میزان احساساتی که دارم تجربه می‌کنم برای منفجر شدنم کافیه. و من هنوز اینجام یه گوشه نشستم و دارم سعی می‌کنم ذهنم رو متمرکز کنم که برات بنویسم. 

جدیدا هرچی می‌بینم منو یاد اون می‌ندازه و هی اینجوریم که بزار اینو براش بفرستم، بعد یهو یادم میاد که اااا ما دیگه باهم حتی دوست‌هم نیستیم!

Last Comments :
۱ ۲ ۳ ---- ۱۵ ۱۶ ۱۷ بعدی
Made By Farhan TempNO.7