حلق آویز سازد
تمام آنچه از یک فرد بشری باقی میماند
گوگردی است که جعبه کبریتی را کفایت میکند
و آهنی،
که بتوان با آن میخ ساخت
که انسان بتواند
از آن خود را حلق آویز سازد.
تنهایی پر هیاهو
بهومیل هرابال
تمام آنچه از یک فرد بشری باقی میماند
گوگردی است که جعبه کبریتی را کفایت میکند
و آهنی،
که بتوان با آن میخ ساخت
که انسان بتواند
از آن خود را حلق آویز سازد.
تنهایی پر هیاهو
بهومیل هرابال
کودکی مسابقهای است که در آن میفهمی واقعا چه کسی هستی،
قبل از آنکه تبدیل به شخصی شوی که در بزرگسالی خواهی بود؛
همه در این مسابقه پیروز نمیشوند
دیزی دارکر
الیس فینی
+جدیدا هرچی میخوام بنویسم براتون، اینجوریم که خب چرا باید روزمرگی من یه ستاره روشن کنه و وقت بگیره؟ چرا باید حال بدم، دیوانگیم، حماقتم و... رو بنویسم؟ بقیه عنشون نمیگیره هی مجبور شن من و چرت و پرتهامو تحمل کنن؟؟
بعد از دوروز پیادهروی بالاخره به گودالهایی رسیدیم که خودمان کنده بودیم. بامزه است، آدم خودش گور خودش را بکند. بعضی گودالها کم عمق هستند و بعضیها اندازه دو نفر جا دارند. حس عجیبیست خوابیدن در جای دیگران. من همیشه موقع کندن گودالها خیلی دقت میکنم، چون نمیدانم چه کسی قرار است در آنها بخوابد. نفر بعضی کیست؟
یاد جملهای از یک کتاب افتادم که در دبیرستان خوانده بودم:(مکانهای حقیقی در هیچ نقشهای ترسیم نمیشوند.) مطمئن باش بعد از جنگ هیچ کدام از گودالوها را در نقشه نمیبینی. حالا خانه من زمینی است که شبها سرم را رویش میگذارم. همان جایی که دراز میکشیم و من و رفقایم دعا میکنیم تا صبح دیگری را ببینیم.
ماه بر فراز مانیفست
کلر وندرپول
+این کاربر خستهتر از همیشه و امیدوارتر از همیشه است...
++دارم گاردمو نسبت به آدما و وابسته شدن بهشون میارم پایین، دوست ندارم دوباره وابسته کسی بشم و درد بکشم
ترسناک ترین خانههای تسخیر شده،
همیشه آنهایی اند که روحش خودت هستی
سنگ کاغذ قیچی
هیچکس نمیخواهد بمیرد. حتی کسانی که میخواهند به بهشت بروند هم حاضر نیستند بمیرند. با این حال، مرگ مقصد مشترک همه ماست. هیچکس تا کنکون نتوانسته از چنگ آن فرار کند و باید هم این گونه باشد، چون مرگ به احتمال خیلی زیاد بهترین ابداع زندگی بشر است. مرگ سفیر تغییر و تحول است. کهنگی را از میان میبرد و تازگی را جایگزین میکند
استیو جابز
هر دو در نهایت میمیرند
+۲سال و ۸روز که بیانم...
++دانشگاه در کنار همه خوبیاش خیلی سنگین و پدر دراره خیلی دلم میخواد راجب اتفاقای این چند وقت حرف بزنم ولی واقعا وقتی نیست، خیلی یهو حجم همه چیز زیاد شده و برا منی که عادت دارم مثل یه به تجربی اکثر چیزارو با یع تعریف حفظ کنم سنگینه که کلا باید بشینم و مسئله حل کنم ولی دوسش دارم:) فعلا دوسش دارم تا ببینم بعدش چی میشه
+++خیلی مسخرست که نمیشه یه اکیپ پایه مختلط تو دانشگاه پیدا کرد
++++روزاتون چطور میگذره؟
مرگ با شکوه
بهتر از
زندگی پست و
معمولی
بود.
تغییر
مویان
+شبتون بخیر
خانوادههای خوشبخت
همه به مثل هماند،
اما خانوادههای شور بخت
هر کدام بدبختی خاص خود را دارند
آناکارنینا
به عنوان یه جراح، اغلب شنیدهام که بیمارانم توضیح میدهند که چگونه درد را در شب با شدت بیشتری تجربه میکنند. این به این معنا نیست که درد آنها در شب بدتر است. فقط چون در شب هیچ دلیلی برای حواس پرتی وجود ندار، ذهن ساکت میشود و دردی که تمام روز بوده بیشتر بهنظر نیرسد. به همین دلیل است که چشمان ما در ساعت دو بامداد باز میشوند و همه نگرانیها درباره آینده یا پشیمانی از گذشته در تاریکی شب به ذهنمان حجوم میآورند.
مغازه جادویی
دکتر جیمز.آر.دوتی
فیلبانی که واقعا فیلبان نیست! عاشقی که واقعا عاشق نیست. شاگرد کینهای که به راحتی بازیچه دست آدمای سیاست مدار میشه. دختری که بخاطر کینه از پدرش هرکاری میکنه. مردم خرافاتی که هرکاری میکنن تا از جن و... دور بمونن. ملتی که به خرافات بیشتر از علم اهمیت میدن. یه داستان پر از دروغهایی که آدما برای حفظ جون و موقعیتشون میگن... کتابی که اصلا قابل پیشبینی نیست.