من میتونم داد بزنم؟
منتظر بودیم میت قبلی رو راه بندازن و رو سکوهای کنار سرد خونه نشسته بود. یکم که خلوت شد، با چشمای اشکیش نگام کرد و زیر لب گفت فکر میکردی یه روز این آدم با فامیلاش پاشن برا مراسم ختمش بیان؟ من میتونم داد بزنم بگم شما بودین که کشتینش؟ جیگرم خون میشه هر دفه که میبینمشون، میتونم داد بزنم؟ میتونم یقشونو بگیرم؟
اولین باری بود که نمیتونستم صداش باشم و داد بزنم... نمیتونستم جیگر سوختش رو آروم کنم... تنها کاری که میتونستم بکنم این بود که دستشو محکم بگیرم...
هیچ وقت تا الان انقدر احساس هیچی نبودن، احساس ناتوانی، احساس به هیچ دردی نخوردن نکرده بودم... من میتونم فراموش کنم که اون روز چیزی که میسوخت جیگرت بود و کاری که من کردم این بود که به لبهای تشنت آب دادم؟؟