𝓘𝓬𝓮 𝓐𝓶𝓮𝓻𝓲𝓬𝓪𝓷𝓸

بگذار برایت آن کسی باشم، که فریاد میزند؛ "هیچکس نیست!"
۴۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «بلو-نوشت» ثبت شده است
𝒃𝒂𝒓𝒊𝒔𝒕𝒂
𝒃𝒂𝒓𝒊𝒔𝒕𝒂 Tuesday, 31 Mordad 1402، 12:57 PM

می‌تونی؟؟

می‌تونی وانمود کنی هیچ اتفاقی نیفتاده و دوباره بغلم کنی؟

می‌تونی جوری رفتار کنی که انگار زخم نخوردی؟

می‌تونم وانمود کنم بجای مراقبت کردن ازت، فقط بهت آسیب زدم؟

می‌تونم زخم‌هات رو ببندم و جوری رفتار کنم انگار من این زخم‌هارو نزدم؟؟


+مایل به تمایل به برقرای هرگونه ارتباط انسانی؟؟

++دیگه هر هفته تراپی جواب نمیده، باید خودمو ببندم به تراپیستم شاید آدم شدم

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𝐀𝐲𝐬𝐚 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𝐀𝐲𝐬𝐚 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𝐀𝐲𝐬𝐚 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𝐀𝐲𝐬𝐚
Last Comments :
𝒃𝒂𝒓𝒊𝒔𝒕𝒂
𝒃𝒂𝒓𝒊𝒔𝒕𝒂 Monday, 8 Khordad 1402، 10:29 PM

تمام احساسات

لطفا بعد از مرگم،

روی قبرم گل نکارید

تنها شکوفه‌های اون گل،

تمام احساساتی می‌شن

که هیچ وقت نتونستم بروزشون بدم!

گلی ☕🌌
Last Comments :
𝒃𝒂𝒓𝒊𝒔𝒕𝒂
𝒃𝒂𝒓𝒊𝒔𝒕𝒂 Sunday, 28 Esfand 1401، 10:27 PM

با قلبی از جنس آفتاب

بالای بالاترین ابر دنیا،

جایی که دست هیچکس نمی‌رسد.

جایی که بجز سفیدی و روشنایی هیچ چیزی نمی‌توانی ببینی.

کمی پایین‌تر از محل اتراق گله اسب‌های وحشی

او،

با قلبی از جنس آفتاب،

زیبایی همانند مهتاب،

و پیراهن نقره‌ای بلند،

روی طنابی از جنس ابر تاب بازی ‌می‌کند!

اگر گوشت را به صدای باد بسپاری،

صدای خنده‌هایش تا روزی زمین می‌آید.

و آوازه مهربانی‌اش، در تمام دنیاها پیچیده...

کمی که نزدیک‌تر شوی،

درمی‌یابی که از جنس شیشه‌ است.

اگر می‌خواهی نزدیکش شوی،

آهسته قدم بردار،

اگر می‌خواهی نزدیکش شوی، 

قبلش مطمئن شو که برای تا ابد ماندن نزدیک می‌شوی!

مباد برای تفریح نزدیکش شوی،

و ترکی روی جسم ضعیفش بی‌اندازی

مباد ترکش کنی،

و بگذاری فروبریزد.

مباد با احساساتش بازی کنی...

به دیدارش اگر می‌روی،

برایش دست گلی از جنس بهار،

عطری با بوی عشق،

و مقداری نوشیدنی ببر


+هنوز هم معتقدم کلماتم برا اینکه مانیا رو توصیف کنه زیادی پیش پا افتاده و بیخودین...

++ببخشید که دیر شد

+++یکم حرف بزنیم؟

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𝐀𝐲𝐬𝐚 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𝐀𝐲𝐬𝐚 ‌‌‌‌‌‌‌ ⊰𝑽𝒂𝒍𝒆𝒏𝒕𝒊𝒂⊱ ‌‌‌‌‌‌‌ ⊰𝑽𝒂𝒍𝒆𝒏𝒕𝒊𝒂⊱ ‌‌‌‌‌‌‌ ⊰𝑽𝒂𝒍𝒆𝒏𝒕𝒊𝒂⊱ ‌‌‌‌‌‌‌ ⊰𝑽𝒂𝒍𝒆𝒏𝒕𝒊𝒂⊱ ‌‌‌‌‌‌‌ ⊰𝑽𝒂𝒍𝒆𝒏𝒕𝒊𝒂⊱ ‌‌‌‌‌‌‌ ⊰𝑽𝒂𝒍𝒆𝒏𝒕𝒊𝒂⊱ ‌‌‌‌‌‌‌ ⊰𝑽𝒂𝒍𝒆𝒏𝒕𝒊𝒂⊱ ‌‌‌‌‌‌‌ ⊰𝑽𝒂𝒍𝒆𝒏𝒕𝒊𝒂⊱ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𝐀𝐲𝐬𝐚 ‌‌‌‌‌‌‌ ⊰𝑽𝒂𝒍𝒆𝒏𝒕𝒊𝒂⊱ ‌‌‌‌‌‌‌ ⊰𝑽𝒂𝒍𝒆𝒏𝒕𝒊𝒂⊱ ‌‌‌‌‌‌‌ ⊰𝑽𝒂𝒍𝒆𝒏𝒕𝒊𝒂⊱ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𝐀𝐲𝐬𝐚 ‌‌‌‌‌‌‌ ⊰𝑽𝒂𝒍𝒆𝒏𝒕𝒊𝒂⊱ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𝐀𝐲𝐬𝐚 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𝐀𝐲𝐬𝐚 ‌‌‌‌‌‌‌ ⊰𝑽𝒂𝒍𝒆𝒏𝒕𝒊𝒂⊱ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𝐀𝐲𝐬𝐚 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𝐀𝐲𝐬𝐚 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𝐀𝐲𝐬𝐚 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𝐀𝐲𝐬𝐚 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𝐀𝐲𝐬𝐚 گلی 🍀🍓 ‌‌‌‌‌‌‌ ⊰𝑽𝒂𝒍𝒆𝒏𝒕𝒊𝒂⊱ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𝐀𝐲𝐬𝐚 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𝐀𝐲𝐬𝐚 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𝐀𝐲𝐬𝐚 Dragon ‌ ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𝐀𝐲𝐬𝐚 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𝐀𝐲𝐬𝐚 Dragon ‌ ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𝐀𝐲𝐬𝐚 Dragon ‌ ‌ Dragon ‌ ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𝐀𝐲𝐬𝐚 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𝐀𝐲𝐬𝐚 Dragon ‌ ‌
Last Comments :
𝒃𝒂𝒓𝒊𝒔𝒕𝒂
𝒃𝒂𝒓𝒊𝒔𝒕𝒂 Thursday, 11 Esfand 1401، 11:40 PM

تمام احساساتی که مبحوس کرده بود

تمام احساساستش را در سینه‌اش حبس کرده بود

نیاز داشت یکی آنقدر محکم بغلش کند،

که تمام احساساتی که مبحوس کرده بود از چشمانش بیرون بریزد


+این خیلی بده که نمیتونم احساساتمو نشون بدم، یه عالمه احساس قدیمی دارم که روهم جمع شدن و نمیتونم نشونشون بدم و بخاطرش همه رفتارای جدیدم حالت روتین داره... چون چیز خنده‌دار گفت می‌خندم! اینجا نیازه جوری رفتار کنم که انگار ناراحتم، اینجا باید داد بزنم... انگار یه ماشینم که برنامه ریزی شده! شدم یه پارادوکس بزرگ، یه آدمی که پر از احساسه و هیچی حس نمی‌کنه

++کاش یه چیزی بیشتر از صرفا دیدن پستا بودین:)... خیلی ناراحت میشم وقتی افکار درونم که تو دنیای واقعی به هیچکس نشون نمیدم رو اینجا مینویسم و بعد ایگنور میشم:)

Li^^li ‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𝐀𝐲𝐬𝐚 Li^^li ‌‌ Li^^li ‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𝐀𝐲𝐬𝐚 Li^^li ‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𝐀𝐲𝐬𝐚 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𝐀𝐲𝐬𝐚 Li^^li ‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𝐀𝐲𝐬𝐚 Li^^li ‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𝐀𝐲𝐬𝐚 Li^^li ‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𝐀𝐲𝐬𝐚 Li^^li ‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𝐀𝐲𝐬𝐚 Li^^li ‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𝐀𝐲𝐬𝐚 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𝐀𝐲𝐬𝐚 Li^^li ‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𝐀𝐲𝐬𝐚 Li^^li ‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𝐀𝐲𝐬𝐚 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𝐀𝐲𝐬𝐚 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𝐀𝐲𝐬𝐚 Li^^li ‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𝐀𝐲𝐬𝐚 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𝐀𝐲𝐬𝐚 Li^^li ‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𝐀𝐲𝐬𝐚 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𝐀𝐲𝐬𝐚 Li^^li ‌‌ Li^^li ‌‌ Li^^li ‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𝐀𝐲𝐬𝐚 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𝐀𝐲𝐬𝐚 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𝐀𝐲𝐬𝐚
Last Comments :
𝒃𝒂𝒓𝒊𝒔𝒕𝒂
𝒃𝒂𝒓𝒊𝒔𝒕𝒂 Tuesday, 25 Bahman 1401، 03:31 PM

صدای سکوت از فریادها بلندتر است

اینجا،

کنج خانه‌ی قدیمی،

بین کتاب‌های کهنه نمور

لابه‌لای پاکت‌های خالی سیگار

تفاله‌های قهوه

و بسته‌های قرص

کسی درد می‌کشد، 

اینجا،

جاییست که صدای سکوت،

از صدای فریاد‌ها بلندتر است

و تنهایی

واژه‌ ایست که سالیان سال با آن انس گرفته‌ است

اینجا،

سالیان‌ سال است که جسد پوسیده‌ای،

هر روز زندگی می‌کند...

Last Comments :
𝒃𝒂𝒓𝒊𝒔𝒕𝒂
𝒃𝒂𝒓𝒊𝒔𝒕𝒂 Saturday, 15 Bahman 1401، 12:12 AM

خوشمزه ترین

-تو خوشمزه ترین غذاهای دنیا رو درست میکنی

+بخاطر خوشمزه بودن گوشتشه

-مگه چه گوشتی تو غذاهات می‌ریزی؟

-وقتی بفهمی اونقدر زنده نمیمونی که دوباره غذاهامو امتحان کنی


+این کاربر مثل خر روانش ریخته بهم، به خودم قول داده بودم اگه معدلم بالای ۱۹بشه، گوشیمو عوض میکنم ولی بخاطر نمره ریاضی و شیمیم فقط معدل الف میشم، حقیقتا بالای ۱۹هم میشد پولم اندازه ای که عوضش کنم مدلی که میخوام رو بخرم نبودش ولی خب اون موقع میتونستم به یه بهانه ای خودمو قانع کنم پول بگیرم از یکی:"

++این کاربر از دست خودش کلافه شده، تا یه جایی میشه راجب دیگران و حرفاشون سکوت و مقاومت کرد، از یه جایی به بعد واقعا وارد یه گارد و خودسانسوری خیلی بزرگ در ابعاد خیلی زیاد میشین که دیگه کسی نتونته به خود واقعیتون صدمه بزنه، و این خیلی کلافه کنندست که نمیتونم احساساتم رو بروز بدم... رسما یه تیکه چوب خشک متحرکم که هرچقدر میخواد احساسات بروز بده مغزش جلوشو میگیره:|

+++پی نوشت ها از خود پست طولانی تر شد🙄💔

Li^^li ‌‌ Li^^li ‌‌ Dragon ‌ ‌ 𝑰𝒏𝒔𝒂𝒏𝒆 .. Li^^li ‌‌
Last Comments :
𝒃𝒂𝒓𝒊𝒔𝒕𝒂
𝒃𝒂𝒓𝒊𝒔𝒕𝒂 Monday, 10 Bahman 1401، 04:04 PM

چرا کشتیش؟

-چرا کشتمش آقای قاضی؟

من ‌بیشتر از هر کس دیگه دوستش داشتم،

اون تنها آدمی بود که توی اون لباس‌های گشاد تیمارستان هم جذاب بود،

تنها کسی بود که توی بدترین حالت ممکن دوست داشتنی ترین آدم بود،

هیچکس به اندازه من از حرف زدن باهاش خوشحال نمیشد...

هیچکس به اندازه من مراقبش نبود، 

هیچکس اندازه من درکش نکرد،

هیچکس نتونست اندازه من دردشو با پوست و گوشت احساس کنه

بخاطر همین کشتمش،

کشتمش که بیشتر از این عذاب نکشه

کشتمش چون نمیتونستم گریه‌هاشو ببینم وقتی هیچ کاری از دستم برنمیومد

کشتمش چون کشتنش بهترین کاری بود که میشد کرد

پشیمونم؟ نه نیستم

روزی نیست که بخاطرش گریه نکنم ولی پشیمون نیستم

اگه یه فرصت دوباره بهم بدن بازم انجامش میدم، حتی خیلی زودتر از اون روز

دیدنش درحالی که برای اولین بار آروم آروم بود قشنگ ترین صحنه‌ای بود که یه نفر می‌تونست ببینه


+جدیدا افکارم خیلی سادیسیمی طور و دیکتاتوری شده، زیاد جدیم نگیرین

𝐓𝐈𝐋𝐃𝐀 :| Dragon ‌ ‌ 𝐓𝐈𝐋𝐃𝐀 :|
Last Comments :
𝒃𝒂𝒓𝒊𝒔𝒕𝒂
𝒃𝒂𝒓𝒊𝒔𝒕𝒂 Friday, 7 Bahman 1401، 09:17 PM

قلبش همیشه باهامه

-درکت می‌کنم، منم یه روزی خیلی عاشق بودم

+اونم عاشقت بود؟

-اون دیوونم بود...

+بعدش چی شد؟

-بعدش...

به آرامی چیزی را در کیفش لمس می‌کند

-خب اون مرد...

+بابتش متاسفم

-ولی ولی قلبش همیشه باهامه...

به جسم فشار بیشتری وارد میکنه


+این کاربر به شدت خستست، ببخشید که کامنتاتون رو هنوز جواب ندادم

【 𝗝𝗶𝘄𝗼𝗼 】 𝑰𝒏𝒔𝒂𝒏𝒆 .. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𝐀𝐲𝐬𝐚 ‌‌‌‌‌‌‌ ⊰𝗣𝗼𝗻𝘆𝗼⊱
Last Comments :
صدها سال پیش 𝒃𝒂𝒓𝒊𝒔𝒕𝒂
𝒃𝒂𝒓𝒊𝒔𝒕𝒂 Saturday, 3 Dey 1401، 08:15 PM

صدها سال پیش

صدها سال پیش
دخترکی بی‌گناه
به جرم جادوگری
سوزانده شد،
و خاکسترش رقصانش،
در جای جای شهر ریشه دواند
صدها سال است،
که هیچ درختی بجز بید مجنون رشد نکرده است
و هیچ انسانی
رنگ آرامش و خوشبختی را ندیده است...
صدها سال است مردم شهر،
فقط زنده‌اند
صدها سال است،
مردم شهر خندیدن را از یاد برده اند....
صدها سال است
هر شب، صدای قهقهه دخترک،
از زیر درخت اقاقیایی که سنش به هزار سال می‌رسد،
به گوش می‌رسد
Dragon ‌ ‌ .. TATA .. TATA .. TATA
Last Comments :
۱ ۲ ۳ ۴ ۵ بعدی
Made By Farhan TempNO.7