آقای پیانو
امتحان زیستم رو به گندترین حالت ممکن دادم، به گندددددد ترین حالت ممکن!!!!! کیم هم همونقدر گند زده بود و انقدر عصبی بود که از جلسه درومد رسما ایگنورم کرد و رفت و دویدم دنبالش، واقعا نمیدونم چرا ولی یهویی دلم خواست ببرمش کافه و حالشو بهتر کنم و چون خواهرم دیروز یه کافه از این بیرون بر ها رفته بود (باریستای کافه کراش رفیقش بود و رفته بودن اونو ببینن که خودشم کراش زد روی آقای پیانو) خودشم و خیلی خوشش اومده بود هم از کافه هم از بارسیتا(حتی برا منم کیک خریده بود و خیلی خوشمزه بود) گفتم بریم اونجا (یکی از همکلاسی هام که هفتم هشتم همکلاسی بودیم و به طرز عجیبی هم دوست داشتم باهاش دوست بشم هم بود و اومد) نکته جالب اینکه نمیدونستیم کجاست و قشنگ دور شهر رو زدیم(نزدیک 7000تا قدم شمار گوشیم قدم انداخت) تا پیداش کردیم و بعد فهمیدیم که چقدر نزدیک مدرسمون این کافه پیانو (مدرسمون با حوضه امتحانیمون فرق داره) خواهرم و دوستاش به صاحب کافه پیانو میگن آقای پیانو!! اینکه این پست چه ربطی به آقای پیانو داره رو نمیدونم و با اینکه هیچ وقت هم نمیبینش اسم پست رو گذاشتم آقای پیانو تا یه جورایی حکم تشکر رو داشته باشه، شاید اگه حالت عادی بود الان با کیمیا و دوستم سه تایی کلی دپرس بودیم بابت امتحان زیست ولی انقدر درگیر پیدا کردن کافه پیانو و آقای پیانو بودیم که کلا زیست یادمون رفت و بعدشم انقدر خوشمزه بود همه چی که کلا یادمون رفت، مرسی آقای پیانو که انقدر حس خوبی بهمون دادی با کافه گوگولیت و باعث شدی حال کیم بهتر بشه
+سر امتحان زیست یه جور عجیبی حالم بد بود، جدیدا استرس که میگیرم آبریزش بینی شدید میگیرم و چشمام میشه پر اشک بعد قشنگ سر جلسه امتحان اینجوری بودم که احساس میکردم داره آب مغزم درمیاد:>
++کاش میشد همه چیزو ول کنم به امان خدا،کیم رو بزنم زیر بغلم و فرار کنم از شهرم از همه آدمایی که میشناسم از زندگیم و از صفر همه چیزو شروع کنیم و بریم سراغ علاقمون:>... نمیتونید تصور کنید چقد روانم میریزه بهم وقتی یکی سخنرانی میکنه راجب اینکه امسال ظرفیت پزشکی زیاد شده و میتونم راحت برم پزشکی، مثل اینکه آینده تلخی که ازش متنفرم رو هی به روم میارن و هی میگن که این سرنوشت کوفتی توعه و هیچ جوره نمیتونی فرار کنی ازش