دخترکی عاشق
پاییز دخترکی عاشق است، که گه گاه میگرید و گه گاه میخندد. گاهی از خجالت سرخ میشود و گاهی از استرس دستهایش یخ میکند. پاییز دختری دمدمی با موهای بلند نارنجی و چشمان کشیده قهوهایست که دلش ضعف میرود برای اینکه دستت را در موهایش فرو ببری و با تمام وجود نوازشش کنی. پاییز دختریست که اگر دقت کنی، صدای تق تق کفشهای پاشنه بلندش را میشنوی و عطر نارنگی بدنش را میتوانی از کیلومترها دورتر استشمام کنی. پاییز دختریست عاشق که به عشق تابستان هر سال بهترین لباسش را به تن میکند، موهای نارنجیاش را میبافد و راه میافتد و در خیابانها جولان میدهد تا شاید تابستان را ببیند! افسوس که همیشه یک قدم عقب است... پاییز همیشه یک روز عقب تر از تابستان است... راست میگویند! راست میگویند که باور دروغ برای آدمیزاد جذابتر است، برای همین است که خیلیها بهار دلفریب و تابستان رنگارنگ و زمستان نوعروس را به پاییزی که از همان ابتدا دلگیر است ترجیح میدهند! پاییز همیشه خودش بوده، دختری شاد که به عشق تابستان در خیابانهای شهر پرسه میزند و بلند بلند میخنند، دختری غمگین که از غصه ندیدن تابستان های های میگرید و کسی نیست تا دستمالی به او دهد و اشکهایش را پاک کند... پاییز دخترکی صاف و صادق است، اما حتی پرندهها هم تنهایش میگذارند! کسی چه میداند، شاید پرندهها هم عاشق تابستان شدهاند!
دارک بلوبری
+میدونم هنوز چند روز تا پاییز مونده، ولی همینجوری به ذهنم رسید نوشتم گفتم انتشارش بدم