مسمومیت آلبالویی
دیرو دوست بابام برامون آلبالو اورد، هر آلبالو اندازه یه بند انگشت بود و بی نهایت خوشمزه بود. منم یه عالمه ازش نشسته خوردم جونم براتون بگه که دیشب ساعت ۱۲شب شروع کردم لرز کردن، دمای بدنم یه جوری شده بود انگار مردم انقد یخ کرده بودم، بزور پاشدم پتو اضافی کشیدم رو خودم ولی بازم خیلی سردم بود. رفتم در اتاق مامانم اینا که صدا بزنم مامانمو همینکه در اتاق باز شد و بابام گفت بیا ببینم چی شده، یهویی گلاب به روتون حالت تحوع گرفتم، گند زدم به کل فرش راهرومون، انقد که مامانم جمع کرد انداخت دور فکر کنم.
پند اخلاقی داستان: میوه هاتونو حتما بشورید و بخورید