𝓭𝓪𝔂𝓼 𝓾𝓷𝓽𝓲𝓵 𝓭𝓮𝓪𝓽𝓱-𝓭15
امروز همینجوری بیکار ساعت ده صبح نشسته بودم که یهو کیم زنگ زد که چیکاره ای بیام پیشت؟ چون خودم بهش صبح پیام داده بودم که حالم خوب نیستش. منم بی هدف و بیکار و بیعار از خدا خواسته گفتم ارههههههههههه بیا، اومد و دکتر استرنج دیدیم بعد مجبور شدیم بریم باشگاه خواهرم اونو بزاریم باشگاه و بمونیم تا تموم شه بعدم من کار داشتم رفتم اونم مثل خواست بره خونشون بعد بله بعد کلاسم زنگ زد که کجایی اومدم یه فیگور دیگه از بی تی اس بخرم بیا جلوی مغازه و باز همو دیدیم و تا جلو در خونه ما پیاده اومدیم (خلاصه گفتم پایین ترش جزئیات رو میگم)
معلم هنر قدیمیم رو دیدم واقعا خیلی تو زندگیم تاثیر گذار بود و خیلی دوسش دارم*-*
دکتر استرنج به دنیای مارول واقعا علاقه مندم کرد
انقد با کیم آلبالو خوردیم که تمام روز دل پیچه داشتم و نمیتونستم راه برم و بزور تا خونه پیاده اومدم (آلبالو ایز مای لاو)
چرا انقد ایس پک گرون شده؟:|
واقعا میخوام برم دنبال هنر حتی به قیمت اینکه از چشم بابام بیفتم کلا:>
دوست کیم رو دیدم، واو واقعا خیلی خوب بود توی شهر کوچیک ما که اصلا این چیزا برا پسرا باب نیست خیلی خفن و قشنگ سر تا پاش مرچ بی تی اسه!! خیلی خوب بود واقعا خیلی استایل جسورانه و خوبی داشت بخدا اگه کیم تورش نکنه احمق دو عالمه
وای من خیلی از این دوست های کیم میخوام، خیلی خوبه اینجوری رفاقت دختر و پسر مخصوصا وقتی تو یه شهر باشی بشه بیرون رفت! مثلا سهند الان خیلی رفیق خوبیه ولی خب خیلی دوریم هیچ وقت نمیتونم ببینمش
هیچ کار مفیدی نکردم امروز،یه کلمه درس نخوندم و کلا وقتمو تلف کردم ولی حالم خیلی بهتره، خیلی مودیم جدیدا یه دقیقه گریه میکنم یه دقیقه میخندم یه دقیقه جدیم یه دیقه مسخره بازی درمیارم
خیلی سخته توی دنیایی که توش 8میلیارد نفر هست انقدر احساس تنهایی کنی