هیچی توی این دنیا عادلانه نیست
امشب داشتم یه آهنگ گوش میدادم، بعد لیریکش جوری بود که یهو یادم افتاد ااااا من قول داده بودم دانشگاه تهران قبول بشم بعد در عوض تولد ۱۸سالگیمو اونجوری جشن بگیره:)... قول داده بودم برم پیش سحر سحر از تنهایی دربیاد... قول داده بودم ماشین میخرم آخر هفتهها با زهرا میرم دور دور... قول داده بودم برم خونه عمه در عوض اونم برام قرمه سبزی درست کنه...! من قول داده بودم خودمو از این شرایط خلاص میکنم...
امروز داشتم راجب همین اتفاقای اخیر با ناظممون صحبت میکردم، بهش گفتم کنکور عادلانه نیست
گفت هیچی عادلانه نیست، ولی ما قرار نیست از تلاش کردن دست بکشیم مگه نه؟
اگه بخوام دیگه تلاش نکنم چی؟ اگه بخوام بیخیال زندگی و زنده بودن بشم چی؟
احساس میکنم توی دریا گیر افتادم، هرچی بیشتر دست و پا میزنم بیشتر غرق میشم
+کسی هست حرف بزنیم؟