
𝓘𝓬𝓮 𝓐𝓶𝓮𝓻𝓲𝓬𝓪𝓷𝓸
بگذار برایت آن کسی باشم، که فریاد میزند؛ "هیچکس نیست!"
I will be here
مایه تاسف که 12سال همه زورمو زدم که از این شهر گورمو گم کنم، تهش باز همینجا قبول شدم:|
بدترین چیزش اینکه دانشگاهی که قبول شدم، دانشگاهیه که یکی از فامیل های به شدت گوه خورمون اونجا کار میکنه:" یه عمر زور زدم که کلشو از باسنم بکشم بیرون الان قشنگ تا خرخره میکنه توم|:

دخترکی عاشق
پاییز دخترکی عاشق است، که گه گاه میگرید و گه گاه میخندد. گاهی از خجالت سرخ میشود و گاهی از استرس دستهایش یخ میکند. پاییز دختری دمدمی با موهای بلند نارنجی و چشمان کشیده قهوهایست که دلش ضعف میرود برای اینکه دستت را در موهایش فرو ببری و با تمام وجود نوازشش کنی. پاییز دختریست که اگر دقت کنی، صدای تق تق کفشهای پاشنه بلندش را میشنوی و عطر نارنگی بدنش را میتوانی از کیلومترها دورتر استشمام کنی. پاییز دختریست عاشق که به عشق تابستان هر سال بهترین لباسش را به تن میکند، موهای نارنجیاش را میبافد و راه میافتد و در خیابانها جولان میدهد تا شاید تابستان را ببیند! افسوس که همیشه یک قدم عقب است... پاییز همیشه یک روز عقب تر از تابستان است... راست میگویند! راست میگویند که باور دروغ برای آدمیزاد جذابتر است، برای همین است که خیلیها بهار دلفریب و تابستان رنگارنگ و زمستان نوعروس را به پاییزی که از همان ابتدا دلگیر است ترجیح میدهند! پاییز همیشه خودش بوده، دختری شاد که به عشق تابستان در خیابانهای شهر پرسه میزند و بلند بلند میخنند، دختری غمگین که از غصه ندیدن تابستان های های میگرید و کسی نیست تا دستمالی به او دهد و اشکهایش را پاک کند... پاییز دخترکی صاف و صادق است، اما حتی پرندهها هم تنهایش میگذارند! کسی چه میداند، شاید پرندهها هم عاشق تابستان شدهاند!
دارک بلوبری
+میدونم هنوز چند روز تا پاییز مونده، ولی همینجوری به ذهنم رسید نوشتم گفتم انتشارش بدم
اگهی گمشده
با عرض سلام و ادب
هم اکنون 48 ساعت از اخرین باری که بلوبری سخنگو دیده شده، گذشته است
او با نامهای دارک بلوبری، بلوبری سخنگو، بلو ، باسیلیسک، باریستا، بابابزرگ/پدربزرگ شناخته میشود -بعضی از افراد از اسم اصلیِ ایشون استفاده میکنند-
از انجایی که ایشون اخرین باقیمانده از نسل بلوبریهای سخنگو تشریف دارند، یافتن و حفاظت از ایشون امری حیاتی است
در صورت یافتن به ما تحویلش بدهید و جایزهای ارزنده را متعلق به خود کنید
-دراگون

نفست باز گرفت،این همه سیگار نکش

زخمهایم
+یکی دوره خطشو یعد دوماه تمرین تموم کرده و حسابی خر کیفه، بازم از چیزایی که نوشتم عکس بزارم؟
++دارم روزی 6-9ساعت کار میکنم، ولی بازم احساس میکنم تایم پرت زیاد دارم بهم فیلم سینمایی معرفی کنین ببینم!
دشمنت
و خداوند گفت "دشمنت" را دوست بدار
و اطاعت کردم و "خودم" را دوست داشتم
جبران خلیل جبران
با شدت بیشتری
به عنوان یه جراح، اغلب شنیدهام که بیمارانم توضیح میدهند که چگونه درد را در شب با شدت بیشتری تجربه میکنند. این به این معنا نیست که درد آنها در شب بدتر است. فقط چون در شب هیچ دلیلی برای حواس پرتی وجود ندار، ذهن ساکت میشود و دردی که تمام روز بوده بیشتر بهنظر نیرسد. به همین دلیل است که چشمان ما در ساعت دو بامداد باز میشوند و همه نگرانیها درباره آینده یا پشیمانی از گذشته در تاریکی شب به ذهنمان حجوم میآورند.
مغازه جادویی
دکتر جیمز.آر.دوتی

dark side
پسر کوچولویی که اینو نمیبینه
امروز روز افتضاحی داشتم
به طرز افتضاحی یادم نیست چی ازمون دادم و مطمئنم افتضاح دادم و مردودم یادم قبلش چی شد، نفر قبلی و بعدی که ازمون دادن چه شکلی ازمون دادن ولی هیچی از ازمون خودم یادم نیست، انگار اون یه بخش پاک شده کلا از ذهنم تا فردا هم جواب ازمونم نمیاد میمونم تو خماریش کاملا
بعد شما فکر کنین من کلاس گیتارصبحمو کنسل کردم که دقیقا برسم به ازمون، شانس خرکی من ازمون دیر شروع شد دیرم تموم شد، ساعت سه نهار خوردم که چهار اموزشگاه باشم
برگشتنی از اموزشگاه سر کوچه روبروییمون یه پسر کوچولویی که فکر کنم کلاس اول دوم بود صدام کرد! اول فکر کردم مثل خیلیای دیگه میخواد بهم تیکه بندازه خواستم محل ندم، بعد نگاش کردم بهم سلام داد منم بهش سلام دادم، بعد گفت وای گیتارت واقعیه؟منم یدونه دارم ولی مال من کوچولو و اسباب بازیه و چند دقیقه راجب گیتارم حرف زدیم اصرار داشت براش گیتار بزنم، اون لحظه داشتم قانع میشدم که گیتارمو دربیارم بزنم مامان باباش اومدن و رفت. پسر کوچولویی که قرار نیست اینو ببینی روز افتضاح منو بهتر کردی
الان حداقل انرژی دارم که تکالیف وبینارم رو انجام بدم و بعد اماده باشم برا ساعت هشت وبینار