𝓘𝓬𝓮 𝓐𝓶𝓮𝓻𝓲𝓬𝓪𝓷𝓸

بگذار برایت آن کسی باشم، که فریاد میزند؛ "هیچکس نیست!"
۴۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «بلو-نوشت» ثبت شده است
𝒃𝒂𝒓𝒊𝒔𝒕𝒂
𝒃𝒂𝒓𝒊𝒔𝒕𝒂 Tuesday, 31 Khordad 1401، 11:28 PM

𝓭𝓪𝔂𝓼 𝓾𝓷𝓽𝓲𝓵 𝓭𝓮𝓪𝓽𝓱-𝓭16

امروز جوگیر شدم و اومدم به خواهرم نشون بدم که میتونم با کفش پاشنه 15سانتی هم برقصم، همه چیزم خوب پیش رفت تا اخرش که پام پیچ خورد و الان عملا دارم لنگ میزنم

دارم نسبت به همه چیز سرد میشم، دیگه نه آهنگام سر حالم میارن، نه فیلمام، نه حرف زدن با بقیه، نه خوابیدن، نه هیچی... این خیلی بده که نسبت به همه چیزایی که قبلا عاشقشون بودی هیچ حس خاصی نداشته باشی!

احساس میکنم روحم داره مثل کاغذ مچاله میشه. هر روز تهدید هر روز جنگ، کاش میشد بهش فهموند که روحم خالی کرده:) کاش میشد داد بزنم و بگم هرجایی که موفق شدم، رتبه اوردم و بهترین بودم گفتی خب که چی من خودم به هرچی میخواستم توی زندگیم رسیدم، ولی الان داری منو تهدید میکنی؟ کسی که تو هیچ کدوم از موفقیت هام تشویقم نکرده حق نداره بخاطر شکستم سرزنشم کنه!

دلم میخواد دستمو بزارم رو گوشم و انقد جیغ بزنم که هیچ صدایی بیرونی و درونی رو نشنوم دیگه و راحت بشم...دلم میخواد انقدر گریه کنم که هیچی نبینم دیگه....دلم میخواد همه چیز همینجا تو همین لحظه تموم بشه ولی خیلی ارزو ها دارم که باید بهشون برسم پس مجبورم بجنگم برای همه چیز

ادما خیلی جالبن، بهت یاد میدن ماسک درست کنی، بزاری روی صورتت، سیاست داشته باشی، احساسات واقعیت رو نشون ندی، بعد بهت میگن فیک... تو خودت باعث شدی من فیک بشم! تو به من یاد دادی که من فیک بشم

𝓛𝓲𝓵𝓲𝓾𝓶 yora ... nooshi ‌ ‌
Last Comments :
𝒃𝒂𝒓𝒊𝒔𝒕𝒂
𝒃𝒂𝒓𝒊𝒔𝒕𝒂 Sunday, 29 Khordad 1401، 10:43 PM

𝓭𝓪𝔂𝓼 𝓾𝓷𝓽𝓲𝓵 𝓭𝓮𝓪𝓽𝓱-𝓭18

امروز اومدم جهنم (استعاره از جایی که ازش متنفرم) و نشد تاریخ هنر رو بیارم چون امانت بود و صفحه هاشم گلاسه بود بلایی سرش میومد بیچاره بودم و تا فردا شب هم جهنمیم و 60صفحه از برنامم جا میمونم! امروز آزمون هنر قلمچی رو دادم و رتبم توی شهر 2 بود توی زیرگروهام بین 1تا4 بودم در کل رتبه کشوریم 184 شد ولی نمیخوام شرمنده مامانم بشم که همیشه همه جوره پشتم بوده!

خسته تر از هر خسته ی دیگه ایم.... رتبه کنکور تجربیم اصلا خوب نخواهد شد! به هیچ وجه، و هیچکس بجز خودم و کیم نمیدونیم من چقدر جنگیدم برای اینکه بتونم رشتم رو ادامه بدم، برای اینکه به قدرت اول بخونم، من آدمیم که مشاورم تا آخر تابستون پارسال معتقد بود در بدترین حالت زیر 1000 میشم ولی واقعا از نظر روحی خستم. کاش میشد صداهای توی مغزت رو کنترل کنی، بعضی وقتا کلا خاموششون کنی تا با خیال راحت کارتو بکنی... بدون اینکه احساس عذاب وجدان بکنی، بدون اینکه این احساسو داشته باشی که نمیتونی، بدون هیچ کمالگرایی کوفتی

کاش هیچ وقت زودتر حرف نمیزدم، زودتر خوندن یاد نمیگرفتم، مسابقه جابر شرکت نمیکردم، دایره المعارف نمیخوندم، جهشی نمیخوندم، اون جهنمزادگان کوفتی قبول نمیشدم، مقاله و داستان نمینوشتم و کلاس نمیزاشتم که الان به هرکی میرسم همه رو دونه دونه نطق کنه برام و بگه آره داری حروم میشی فلان بهمان بیسان... کاش هیچ کاری نمیکردم که هیچکس ازم هیچ توقعی نداشت! کاش زیر بار فشار جامعه برای بهتر بودن، این همه کمالگرا نبودم

کاش میشد زندگی دکمه کنترل زد داشت، برمیگشتی عقب و همه کاراتو اصلاح میکردی

شب بخیر

ناشناس ناشناس ناشناس
Last Comments :
𝒃𝒂𝒓𝒊𝒔𝒕𝒂
𝒃𝒂𝒓𝒊𝒔𝒕𝒂 Saturday, 28 Khordad 1401، 08:31 PM

𝓭𝓪𝔂𝓼 𝓾𝓷𝓽𝓲𝓵 𝓭𝓮𝓪𝓽𝓱-𝓭19

همین الان که دارم اینو تایپ میکنم خواهر احمق بیشعورم داره بلند بلند گریه میکنه که چرا بهش اجازه ندادم یه چیزو ببره تو حیاط و بازی کنه و دوستاشم رفتن و ایگنورش کردن!

امروز مثل هر روز با کیم بیرون بودم. یه روز نبینمش دلم براش تنگ میشه. دارم سعی میکنم ریاضی و فیزیک رو هم یه جوری تو برنامه این روزام جا بدم که حداقل این دوتا رو یه درصد آبرومندانه ای بزنم.

همه چیز مثل همیشست، بجز اینکه هرچی بیشتر سعی میکنم به دنیای پدر و مادرم نزدیک بشم، میبینم هیچ شباهتی نداریم و فقط منم که باید کوتاه بیام همیشه که دنیاهامون نزدیک هم بشه بخاطر همین دارم هر روز ازشون دور تر میشم!

خیلی دلم میخواد چند تا دوست جدید پیدا کنم و با چند نفر رابطم رو صمیمی تر کنم ولی خب احساس میکنم اونایی که دلم میخواد این کارو بکنم باهاشون یه جورایی صرفا دارن تحملم میکنن و بهم حس بدی میده

یکی از بدترین حس ها با اختلاف تعلق میگیره به زمانی که به یه نفر پیام، کامنت، یا هر چیز دیگه ای تو سوشال مدیا میدی و طرف جوابتو نمیده یا دیر میده و در همون حین داره کامنت چند نفر دیگه رو جواب میده یا کلا جوری رفتار میکنه که انگار داره ایگنور میکنه. نمیدونم چرا ولی خیلی رو این چیزا حساسم یه وقت طرف نمیبینه، عمدی نیست کارش و... ولی من باز انقدر فکر میکنم که تو یه مشکلی داری که دوست نداره نمیخواد باهات دوست بشه و فلان و بهمان و کلی برچسب مسخره میزنم به خودم

از نظر روانی واقعا دلم میخواد وارد رابطه بشم و کیسش هم هست ولی خب به لحاظ شرایطی دارم غلط اضافه میکنم چون تو شرایطیم که هیچیم معلوم نیست. وضعیتم کامل رو هواست و هیچیم ثابت نیست یکی دیگه هم بخوام وارد زندگیم کنم فقط به بدبختیهام اضافه میشه

Tata  choi (Baby) 𝓛𝓲𝓵𝓲𝓾𝓶 𝓛𝓲𝓵𝓲𝓾𝓶 Tata  choi (Baby) 𝓛𝓲𝓵𝓲𝓾𝓶 Tata  choi (Baby) 𝓛𝓲𝓵𝓲𝓾𝓶 𝓛𝓲𝓵𝓲𝓾𝓶 Tata  choi (Baby) 𝓛𝓲𝓵𝓲𝓾𝓶 𝓛𝓲𝓵𝓲𝓾𝓶 𝓛𝓲𝓵𝓲𝓾𝓶 𝓛𝓲𝓵𝓲𝓾𝓶 nooshi ‌ ‌ Tata  choi (Baby) nooshi ‌ ‌ Tata  choi (Baby) Tata  choi (Baby) Tata  choi (Baby) Tata  choi (Baby) Tata  choi (Baby) Tata  choi (Baby)
Last Comments :
𝒃𝒂𝒓𝒊𝒔𝒕𝒂
𝒃𝒂𝒓𝒊𝒔𝒕𝒂 Friday, 27 Khordad 1401، 11:51 PM

𝓭𝓪𝔂𝓼 𝓾𝓷𝓽𝓲𝓵 𝓭𝓮𝓪𝓽𝓱-𝓭20

شما از چیزهایی که نمیدونید ضربه نمیخورید، از چیزهایی که میدونید و اشتباهه ضربه میخورید

این دقیقا قانون کوفتی آزمون دادن منه، شیمی همیشه جز درسهایی بوده که نمیفهمیدمش و فقط توش سوالایی که بلد بودمو جواب میدم و هیچ وقت سوال سوالایی که کوچیک ترین شک رو توش دارم جواب نمیدم بخاطر همین هیچ وقت اشتباهی نمیکنم توی شیمی و حالا برعکسش درس هایی که توش اعتماد به نفس دارم، خدای اشتباه زدن تو این درس هام!! قشنگ جوری که اگه اشتباه نزنم 20% بهتر میشه هر کدوم

امروز صبح خواب مونده بودم و تنبلیم اومد پس گشنه و تشنه رفتم سر قلمچی فقط تو بطری آبم دوتا قاشق عسل ریختم و دوتا شکلات بردم با خودم و قشنگ قلمچی برام جهنم شد!! کامل جهنم شد! من یه سیم مستقیم دارم که از مغزم به شکمم وصله و فقط در صورت سیر بودن کار میکنه دیگه خودتون تصور کنید چه سمی شد.

امروز یه برنامه ریختم برا خودم تا 8تیر که تو این چند روز حداقل چندتا از درسامو درست حسابی مرور کنم و یه چند تا رو بتونم درصد بالا بزنم و تاریخ هنر و تئوری موسیقی هم تا قبل 8ام تمومشون کنم و تست هم بزنم ازشون که امیدوارم به برنامم برسم

بابام به طرز عجیبی امروز گفت که میخواد روزای کنکورم مرخصی بگیره و ببره برسونتم و این یکم عجیبه یکم بیشتر از یکم من همیشه همه جا تنها بودم و تنهایی میرفتم و میومدم اینکه یهویی تصمیم گرفته بعد 17سال یه جا ببرم جای تعجب و علامت سوال داره.

هنوزم احساس میکنم خیلی عوضیم که دارم یواشکی برا کنکور هنر میخونم و میخوام کنکور هنر بدم و یه جورایی خب با شرایط خانوادگی ما سرافکندشون کنم

داریم به آخر فصل نزدیک میشیم و باید شروع کنم ارزیابی فصیلم رو و یه سری چیزارو اوکی کنم ولی هی حوصلم نمیگیره استارت بزنم که تا قبل شروع تابستون هدف گذاریمو برا تابستون میزون کنم

سرعت خوندنم به 815کلمه در دقیقه رسیده


+ایده برای نوشتن بهم بدید:"(

++ناشناس حرف بزنیم؟

ناشناس ناشناس گلی 🍀🍓
Last Comments :
𝒃𝒂𝒓𝒊𝒔𝒕𝒂
𝒃𝒂𝒓𝒊𝒔𝒕𝒂 Wednesday, 25 Khordad 1401، 09:35 PM

𝓭𝓪𝔂𝓼 𝓾𝓷𝓽𝓲𝓵 𝓭𝓮𝓪𝓽𝓱-𝓭22

قوم یعجوج و معجوج یورش آوردن الانم در تلاشم تا 1000تا کله نیومده تو لپ تاپ سریع تایپ کنم!

امروز روز آخر امتحانا بود و واقعا شیر مادر و نون پدر حلال معلمی که پیشش دوره زبانمو کامل کردم (چقد دلم براش تنگ شده، همیشه دلم میخواست یه بار بغلش کنم ولی خب چون پیرمرد بود یه جورایی خجالت میکشدم و الان نمیدونم زندست، مردست، خوب شد، نشد و دلم بی نهایت براش تنگ شده، بزرگ ترین آدم و معلم زندگیم بود. مثل بابابزرگم دوستش دارم). خلاصه دیگه امتحانا تموم شد و مام روز آخریه چپیدیم تو ماشین مامان دوستم و یه اسنپم گرفتیم رفتیم اون سر شهر پارک. پارکش از اینا بود که توش کشتی صبا و فریزبی و وسیله بازی داشت و سوار شدنمون همانا جیغ زدن بچه ها همانا بعد من کاملا پوکر بودم از یه جایی به بعدم به جیغاشون میخندیدم. با آب معدنی و مزه مست کردیم ما کلا نیاز به شراب نداریم نزده مستیم و کلی آهنگ سمی گوش دادیم که باید گوشامونو با اسید میشستیم بعدش... خلاصه که قشنگ امتحانارو شست برد. بعدم با کیمین اومدیم خونه که خرگوشا رو ببریم خونشون که راحت باشن مظلوم ها و اونجا مامانش بهم سمبوسه داد. مامان کیم خیلی مهربون و دوست داشتنیه خیلی دوستش دارم خدایی. بعدم خسته و کوفته ساعت دو و نیم اومدم خونه که از هوش برم و گس وات؟ بله مامانم گفت خواهرمو ببرم باشگاه و چون بیرون بودم و بهش نگفته بودم کلا از دستم شاکی بود مجبور شدم قبول کنم و در عوض نت باج رفتم و یک ساعت و نیم تو گرمای هوا نشستم تا خانم بره پشتک بزنه. بعدشم که اومدیم خونه، دیدم کولر خرابه و گرما زده شدم کامل انقد جلو آفتاب بودم و الان که دارم اینو مینویسم دارم از سردرد میمیرم. گلامم آب ندادم و جون ندارم آبشون بدم! کلا از زندگی افتادم امروز و هرچی قصد داشتم پس انداز کنم همشو خرج کردم نرسیدمم هیچی از کتابامو بخونم ولی خب واقعا خیلی مزه داد خیلییییی خیلیییی خوش گذشت. بچه های ما کلا از اینایی نیستن که خیلی دختر طور و تیتیتش مامانی باشن بخاطر همین بیرون رفتن باهاشون خوش میگذره

چقد یه آدم میتونه پرروباشه؟ از عطر مامانم زده اونم عطری که خداتومن سوقاتی خریدم براش بعد فهمیدم یکم پاپیچ شدم که عطرت چقد خوشبوعه و اسمش چیه و این حرفا که پیچوند! بعدم اومدم تو اتاق دیدم داره تو قفسه ای که ماسکا و کرمها و کلا لوازم آرایش و مراقبت پوستی منو خواهرم اونجاست داره میگرده و در چیزای مختلف رو باز میکنه، هی هم میگه این یعنی چی میتونه باشه؟ بجز اونم هی همش انقد پاپیچم میشه که تروخدا بزار برم رو تختت که مجبورم قبول کنم که ولم کنه سرشو از تو وسایلم بکشه بیرون درحالی که آخرین باری که رفت رو تختم برداشت مجسممو شکوند:( از مجسمه بدم میاد ولی دوتا خرس دارم  از این کاپلی ها خیلی گوگولین کثافتا همه وسایل من از خرس تشکیل شده مگه اینکه خلافش ثابت بشه دیگه خواهرم برام درستش کرد بعدش! الانم باید ماسک بزارم نمیخوام روتین روزانم بهم بریزه ولی میترسم بیان ببینن و شر بشه

امروز ساعت کادو گرفتمممممم، من کلا خوره ساعتم یه ساله دلم ساعت بند حسیری میخواد ولی پولشو نداشتم هیچ وقت که بخرم بخاطر همین معمولا سعی میکردم از جلو ساعت فروشیا رد نشم که نرم بخرم بعد دوستم بهم کادوتولد از این ساعت بند حسیری ها خرید برام رنگشم رنگ گوشیمه خیلی خوب و کیوته

خالم معلم ریاضی داره برگه بچه هاشو تصحیح میکنه هشتمن اکثرشون خالی دادن:| بعد من همین الانم برگم تا خرخره پر عر میزنم که گند زدم هیچی نمیشم دیگه تموم فلان بهمان میفتم:| به کجا داریم میریم؟ یه ضرب و تقسیم ساده هم نمیتونن اانجام بدن لعنتیا


+آهنگ پیشنهاد بدید

𝓛𝓲𝓵𝓲𝓾𝓶 𝓛𝓲𝓵𝓲𝓾𝓶 𝓛𝓲𝓵𝓲𝓾𝓶 𝓛𝓲𝓵𝓲𝓾𝓶 𝓛𝓲𝓵𝓲𝓾𝓶 𝓛𝓲𝓵𝓲𝓾𝓶 𝓛𝓲𝓵𝓲𝓾𝓶 𝓛𝓲𝓵𝓲𝓾𝓶
Last Comments :
𝒃𝒂𝒓𝒊𝒔𝒕𝒂
𝒃𝒂𝒓𝒊𝒔𝒕𝒂 Monday, 23 Khordad 1401، 11:02 PM

𝓭𝓪𝔂𝓼 𝓾𝓷𝓽𝓲𝓵 𝓭𝓮𝓪𝓽𝓱-𝓭24

 
bayan tools Twenty One Pilotsheathens

دانلود موریک

امروز امتحان ادبیاتم رو یه جوری خراب کردم خودمم نمیدونم دقیقا چجوری انقد خراب کردمش، بله... خوبیش این بود که کیم بعدش اومد خونمون و ناهار پیتزا خوردیم و همه رو شست برد و الان دیگه مهم نیست که ادبیاتم رو چقدر خراب کردم. کل روز درگیر این بودیم که با سوپر استار جی وای پی بازی کنیم و فتوکارت لینو رو بگیریمXD بازیش خدایی معتاد کنندست ولی باحاله! بودن کنارش خیلی خوبه تنها ادمیه که هیچ وقت استرس ندارم راجبم چی فکر میکنه و خیلی راحتم باهاش. خیلی استرسی شدم وقتی داشتیم گیم میزدیم اگه یه اشتباه میکردم کلا دست و پامو گم میکردم و گند میزدم به همه چیز رسما. انقد بخاطر کهیرها خودمو خاروندم که یا زخم بدنم یا خون مرده و کبود شده

در حال حاضر با سرعت 480 کلمه در دقیقه کتاب میخونم که با طرفندهایی که امروز یاد گرفتم میخوام برسونمش به 1200 کلمه در دقیقه که بتونم روزی یه کتاب بخونم، از نظر قیمت بیچاره میشم ولی خب روزی یه کتاب به عبارتی میشه 365تا کتاب در سال.

مشتاقانه منتظر یازدهم تیرم

چهارشنبه قرار خالم اینا بیان خونمون و حیوونم نمیدونم چش شده گاز میگیره (گازش اصلا درد نداره) و گاز گرفتن یکی از دخترخاله هام همانا و کولی بازی دراوردنشون و بیرون کردن من از خونه با اونا همانا، تازه بیان میخوان به کل زندگیم گیر بدن که اینو چرا داری اونو چررا داری اینو وقتی استفاده نمیکنی برا چیته چرا اینجا اینجوریه چرا اونجا اونجوریه و برینن تو اعصابم رسما

از وقتی پدر فقیر پدرپولدار رو شروع کردم فهمیدم که چقدر اشتباه فکر میکردم و کلا دارم سعی میکنم کلا خودمو اصلاح کنم بکوبم از اول بسازم

میخوام دوباره شروع کنم همه چیزو فقط هر ادمی وقتی میخواد ریسک کنه باید عواقبشم قبول کنه میخوام عواقب زندگی که میخوام رو قبول کنم و جور دیگه ای زندگی کنم


+سوال: اگه بتونید یه جمله دیگه به عنوان اخرین جملتون بگید چی میگید؟

TATA D: TATA D: TATA D: .... .=. ناشناس .... .=. TATA D: Tata  choi (Baby) Tata  choi (Baby) Tata  choi (Baby) Tata  choi (Baby) Tata  choi (Baby) Tata  choi (Baby) Tata  choi (Baby) Tata  choi (Baby) Tata  choi (Baby) 𝓛𝓲𝓵𝓲𝓾𝓶 Tata  choi (Baby) Tata  choi (Baby) 𝓛𝓲𝓵𝓲𝓾𝓶 Tata  choi (Baby) Tata  choi (Baby) 𝓛𝓲𝓵𝓲𝓾𝓶 𝓛𝓲𝓵𝓲𝓾𝓶 ناشناس 𝓛𝓲𝓵𝓲𝓾𝓶 𝓛𝓲𝓵𝓲𝓾𝓶
Last Comments :
𝒃𝒂𝒓𝒊𝒔𝒕𝒂
𝒃𝒂𝒓𝒊𝒔𝒕𝒂 Sunday, 22 Khordad 1401، 10:13 PM

𝓭𝓪𝔂𝓼 𝓾𝓷𝓽𝓲𝓵 𝓭𝓮𝓪𝓽𝓱-𝓭25

 
bayan tools Selena GomezWOLVES

دانلود موریک

 چند وقت بود که این آهنگو نزاشته بودم. بله...

این اولین امتحانمه که احساس می‌کنم خوب خوندم براش، هرچند کلا ادبیات نقطه ضعفمه ولی خب حس خوبی دارم نسبت بهش دلم روشنه نسبت بهش

بابام دیشب اخر شب گیر داده بود که کسی که ریاضی و فیزیکش خوبه باید تو کنکور خوب بزنه زیستم که دیگه زیر 80 نمیزنی شیمیم 50به بالا میزنی بعد قیافه من اینجوری بود که میشه بیای پایین؟ من قرار نیست رتبه یک کنکور باشم و داشت با جدیت تمام میگفت که اگه رتبت خوب نشه کلامون میره توهم و من و خواهرم قشنگ اینجوری بودیم که بزور جلوی خندمونو گرفته بودیم. هر وقت از این حرفا میشنوم دوباره احساس غرق شدگی بهم دست میده ولی دیشب بدتر بود، قشنگ به سرفه و خس خس کردن افتاده بودم و احساس میکنم یه عوضی بیشعورم که با وجود تمام امکاناتی که بهم دادن بازم دارم کار خودمو میکنم و حداقل خواستشون رو براورده نمیکنم ولی من واقعا آدم کارمندی نیستم. من آدم آرزوهای خودمم نه یه کارمند خوب که تمام اهداف و آرزوهای شرکت و محل کارشو حفظه و برا رسیدن بهش تمام تلاشش رو میکنه.

امروز تئوری موسیقی هم شروع کردم ولی چون دارم خلاصه نویسیش میکنم به سرعت تاریخ هنر پیش نمیره ولی بد نیست سرعتم توش.

استارت کتاب صوتی پدر فقیر پدر پولدار رو زدم

فک کنم حیونم حاملست:| مامانم شیش تامونو (من، دوتا خواهرم، بابام و دوتا حیونمو) میندازه بیرون... خلاصه اگه بعد از تموم شدن این چالش ندیدینم واقعا مردم فاتحه بفرستید برام. تازه اینش به جهنم، اونی که ما حدس میزدیم نر حامله شده فکر کنم، نمیدونم چرا از بابام نپرسیدم کدوم نر کدوم ماده که الان گیج نشیم که حاملست یا مریضه، توصیه دوستانم اینکه وقتی حیوون میخرین انقد خر مرگ نشین که یادتون بره بپرسید و بعدم خودتون بر حسب کیوت تر بودن بهشون برچسب نر و ماده بزنید

بعد از مدت ها رامیون خوردم (یا موادشو نداشتیم کامل یا بابام خونه بود که خوشش نمیاد)

دارم کمتر از گوشیم استفاده میکنم، عادت ماسک گذاشتنمم مرتب شده ولی دارن تموم میشن ماسکام و امیدوارم قیمتا بزارن ادامه بدم روتین پوستیمو. تنها باگم در حال حاضر اینکه شب دیر میخوابم در نتیجه صبح به اندازه کافی زود پانمیشم و چون کم میخوابم عصر هم یکی دوساعت میخوابم


+کتاب پیشنهاد میدید؟

++یه جمله انگیزشی همینجوری یهویی بگید!

..... D: 𝓛𝓲𝓵𝓲𝓾𝓶 ..... D: ..... D: ..... D: 𝓛𝓲𝓵𝓲𝓾𝓶 𝓛𝓲𝓵𝓲𝓾𝓶 ..... D: ..... D: 𝓛𝓲𝓵𝓲𝓾𝓶 𝘾𝙤𝙩𝙩𝙤𝙣 .. 𝓛𝓲𝓵𝓲𝓾𝓶 ..... D: 𝓛𝓲𝓵𝓲𝓾𝓶 ..... D: 𝘾𝙤𝙩𝙩𝙤𝙣 .. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𝐀𝐲𝐬𝐚 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𝐀𝐲𝐬𝐚 𝘾𝙤𝙩𝙩𝙤𝙣 .. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𝐀𝐲𝐬𝐚 𝘾𝙤𝙩𝙩𝙤𝙣 .. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𝐀𝐲𝐬𝐚 𝘾𝙤𝙩𝙩𝙤𝙣 .. گلی 🍀🍓 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𝐀𝐲𝐬𝐚 ..... D: ..... D: TATA D:
Last Comments :
𝒃𝒂𝒓𝒊𝒔𝒕𝒂
𝒃𝒂𝒓𝒊𝒔𝒕𝒂 Saturday, 21 Khordad 1401، 09:53 PM

𝓭𝓪𝔂𝓼 𝓾𝓷𝓽𝓲𝓵 𝓭𝓮𝓪𝓽𝓱-𝓭26

رسما با وجود تمام مقاومتم نسبت به رفتن توی فندوم جدید موا و تومون شدم رفت. الان باید بیشتر حرص بخورم که پول ندارم!

دارم تمام تلاشم رو می‌کنم روی تمام عقاید و حرف های مزخرفم پا بزارم و یه سری کارهای کاملا جدید رو انجام بدم. یکم عوض کردن راهم سخت و ازار دهنست ولی هرچی جلوتر می‌رم شجاعت بیشتری بدست میارم. راستش ترجیح میدم توی راهی که دوست دارم بیکار بشم تا یه شغل خوب  با حقوق خوب داشته باشم وخوشحال نباشم. امروز بعد امتحان سر یه چهاراه شلوغ رو سکوی یه مغازه با دوستم نشستم موزیک ویدیو گود بوی کام بک تی اکس تی (اگه اشتباه نکنم اسم آهنگ رو) رو دیدن و هرکی رد می‌شد جوری نگاه می‌کرد که انگار جن زده شدیم ولی مزه داد و آخرش با یه آب میوه بلوبری که توش تخم شربتی داشت خدافظی کردیم، خدایی این چل بازی‌ها به صد تا کافه رفتن و خوردن پاستا و ... می‌ارزه. اتفاق جدیدی که افتاد این بود که رفتم با یکی حرف زدم و آره حرف زدن باهاش خیلی بهم حس خوبی میده و دیدم نسبت به زندگی رو کاملا عوض می‌کنه

هنوزم وقتی کسی بهم می‌گه درس خوندی؟ یا ایشالله پزشکی میاری؟ یا هر کدوم از این حرفا احساس می‌کنم بچه نمک نشناس بیشعوریم که باوجود این همه امکاناتی که بهم دادن دارم کار خومو میکنم و همه پولشون رو هدر میدم و دوباره میرم تو مود اینکه دارم غرق میشم

باشه ولی اینکه یکی از تو مخ ترین آدمای زندگیم میخواد بره سربازی و دفترچه گرفته باید بهم حس خوبی میداد که دوسال نمیبینمش نه اینکه حالمو بد کنه و حتی به این فکر کنم که دلم براش یکم تنگ میشه

همین دیگه امروز اتفاقای جدید همینا بودن بقیه مثل قبلیا بودن


+بیاین باهم حرف بزنیم و بهم تاریخ تولدهاتونو بگید

مایل به تمایل به دیدن فال های رنگی رنگیتون؟کلیک

𝘾𝙤𝙩𝙩𝙤𝙣 .. 𝘾𝙤𝙩𝙩𝙤𝙣 .. 𝘾𝙤𝙩𝙩𝙤𝙣 .. 𝓛𝓲𝓵𝓲𝓾𝓶 𝓛𝓲𝓵𝓲𝓾𝓶 𝓛𝓲𝓵𝓲𝓾𝓶 𝓛𝓲𝓵𝓲𝓾𝓶 ..... D: 𝓛𝓲𝓵𝓲𝓾𝓶 ..... D: 𝓛𝓲𝓵𝓲𝓾𝓶 𝓛𝓲𝓵𝓲𝓾𝓶 ..... D: 𝘾𝙤𝙩𝙩𝙤𝙣 .. 𝘾𝙤𝙩𝙩𝙤𝙣 .. ..... D: ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ..... D: 𝘾𝙤𝙩𝙩𝙤𝙣 .. ..... D: ..... D: 𝓛𝓲𝓵𝓲𝓾𝓶 𝓛𝓲𝓵𝓲𝓾𝓶 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
Last Comments :
𝒃𝒂𝒓𝒊𝒔𝒕𝒂
𝒃𝒂𝒓𝒊𝒔𝒕𝒂 Friday, 20 Khordad 1401، 10:32 PM

𝓭𝓪𝔂𝓼 𝓾𝓷𝓽𝓲𝓵 𝓭𝓮𝓪𝓽𝓱-𝓭27

خیلی خب اول همین پست معذرت میخوام که کامنت های قبلی رو جواب نمیدم تا فردا چون امتحان هویت اجتماعی دارم من میخوام بی هویت اجتماعی باشم ولم کنین سر جدتون با این کتابای مسخرتون و امروزم قلمچی آزمون داشتم پس نرسیدم زیاد بخونم براش امیدوارم نیفتم فقط!

همه چیز خوب بود، تا وقتی ترازهای قلمچی و درصدهای گل و بلبلم اومد. بله! دقیقا هرچی رشته کرده بودم و پنبه کرد و این فکر دوباره مثل خوره تا دوساعت پیش افتاد تو سرم که اگه دارم اشتباه میکنم و حق با مامان و بابام باشه و باید این راهو ادامه بدم چی؟ لعنت به اون کسی که تئوری استعداد رو مطرح کرد که من با همین تئوری مسخره فکر میکردم تنها استعدادم توی تجربی و دکتر شدنه و اینجوری با کارایی که کردم همه رو شوروندم بر علیه خودم و کاری کردم هیچ جوره کوتاه نیان که کار دیگه ای بکنم. کاملا در تلاشم تا با این حس مسخره بجنگم و به خودم بفهمونم من همون چیزی میشم که دوستش دارم و میخوامش نه چیزی که همه فکر میکنن توش استعداد دارم و بعله دوباره شروع کردم کهیر زدن و دارم تمام زورم رو میزنم که نخارونمشون که بدتر از این نشن.

امروز بجز ازمون تجربی ازمون هنر هم دادم و خب اونقدرام بد نشد، ترازم با ازمون تجربیم یکی بودXD

بعدا اگه وقت داشتم براتون مفصل راجب نقاشی ها و مجسمه سازی های دوران یونان و رومی های باستان مینویسم براتون، واقعا بحث جذابیه.

از نظر روانی دارم به یه ارامش نسبی میرسم حداقل به اندازه قبل دمدمی نیستم و دارم سعی میکنم کنترل کنم هرجوری که شده خودمو

از اونجایی که فردا امتحان دارم همینجا بحث رو با یه نقل قول تموم میکنم

خلق زندگی دلخواهتان شاید کمی

ترسناک بنظر برسد.

اما می‌دانید چه چیزی از آن‌ها

هم ترسناک تر خواهد بود؟

پشیمانی!!

بی حد و مرز- جیم کوییک

𝓛𝓲𝓵𝓲𝓾𝓶
Last Comments :
𝒃𝒂𝒓𝒊𝒔𝒕𝒂
𝒃𝒂𝒓𝒊𝒔𝒕𝒂 Thursday, 19 Khordad 1401، 11:22 PM

𝓭𝓪𝔂𝓼 𝓾𝓷𝓽𝓲𝓵 𝓭𝓮𝓪𝓽𝓱-𝓭28

الان که دارم اینو مینویسم اسم خودمم صدقه سری ام وی circus یادم نیست و دقیقا قبل از اینکه با جیغ یادم بیاد که ام وی اومده داشتم فکرامو جمع می‌کردم که باید چی بنویسم  امشب، واقعا ام وی اتک بود.

خیلی خب، نفس عمیق می‌کشم و  سعی می‌کنم تمرکز کنم. امروز امتحان عربی رو به امید نیفتادن رفتم ولی به نسبت خیلی خوب دادمش، بعد امتحان دوباره رفتیم کافه پیانو و یکی از قشنگ ترین لیمونادهای عمرمو خوردم و خیلیم خوشمزه بود(درعجبم من 6سال پنج روز در هفته دوبار این کافه رو می‌دیدم چرا هیچ وقت توجهم بهش جلب نشد چون اون کافه ده ساله اونجاست!) جدیدا انقد با کیمین وقت می‌گذرونم که وقتی ده دقیقه نیست احساس عجیبی دارم. دارم به نسبت خوب تاریخ هنر رو میخونم(دوفصل خوندم امروز)، تئوری موسیقی هم شروع کردم(یه مقداریش شبیه فیزیک دوازدهم خودمونه) عمومی‌هامم بد نیستش بسی امید دارم که بتونم خوب کنکور رو بدم، هنوزم میترسم نسبت به کاری که دارم می‌کنم چون اصلا ریسک پذیر نیستم ولی دارم تمام تلاشم رو می‌‌کنم خودمو از منطقه امنم بکشم بیرون و یکم ریسک کنم. اون دختر که دیشب گفتم همکلاسیم بود امروز بالاخره جلو در کافه بهش گفتم میشه بهت پیام بدم ازت سوال بپرسم؟ گفت حتما، تا حدی تو دوست شدن باهاش موفق بودم(برای منی که با یکی دو کلمه اضافه بر سازمان حرف می‌زنم لکنت می‌گیرم خیلی پیشرفت حساب میشه)! از وقتی بیخیال همه چیز شدم و دارم خیلی راحت تر زندگی می‌کنم امتحانامو خیلی بهتر میدم، کهیرهام بهتر شده چون دیگه خیلی خودمو نمی‌خارونم و تمرکزم خیلی بیشتر شده... دارم خیلی عادت های جدید که تمام این مدت دلم می‌خواست اضافشون کنم به زندگیم و نمیشد رو اضافه می‌کنم و حس خیلی خوبی داره. کنترل زندگیم خیلی بیشتر اومده دستم و احساس خوشحالی دارم، بعد از کلی مدت یه روز کامل کاملا خوشحال بودم!!خوشحال خوشحال بدون هیچ حس مزاحم کوفتی دیگه ای! حتی امروز اونم نتونست روزمو خراب کنه و وقتی دیدمش اینجوری بودم که ااا دیگه یه چیزی توی دلم زیر و رو نمیشه. امروز از اون روزا بود که پر از حس امید به زندگی بودم


+من پنیک کردم سر ام وی واقعا خودمم نمیدونم دارم چی مینویسم

++وقتی یکی یا دوتا بایس داشته باشی از یکی دونفر اتک می‌خوری، هشت او تی ها خیلی بیچارن از همه طرف اتک

..... D: ..... D: nooshi ‌ ‌ گلی 🍀🍓 ..... D: ..... D: ..... D:
Last Comments :
قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ بعدی
Made By Farhan TempNO.7