𝓘𝓬𝓮 𝓐𝓶𝓮𝓻𝓲𝓬𝓪𝓷𝓸

بگذار برایت آن کسی باشم، که فریاد میزند؛ "هیچکس نیست!"
𝒃𝒂𝒓𝒊𝒔𝒕𝒂
𝒃𝒂𝒓𝒊𝒔𝒕𝒂 Monday, 19 Tir 1402، 10:12 PM

بزرگ‌ترین نفرین زئوسه

من عزیزم، الان که دارم اینو برات می‌نویسم، برق رفته و نمی‌تونم برم فرمول‌های دیفرانسیلم رو مرور کنم، نمی‌تونم برم ساز تمرین کنم، نمی‌تونم هیچ کاری بجز انداختن نور برای بقیه بچه‌ها انجام بدم.

من عزیزم، اینکه میگن با گذر زمان همه چیز درست میشه، یه دروغ خیلی بزرگه. بهت قول میدم با گذشتن زمان فقط زخمت بو و عفونت می‌کنه. از زخمات هم تنها نوری که بیرون میزنه، چرک و کثافت و عفونته! هیچ کسی قرار نیست تورو بلد باشه وقتی حتی خودت هم مدت‌ها طول می‌کشه که بفهمی الان چه احساسی داری. امید بزرگ‌ترین نفرین زئوسه و راستش رو بگم، تو داری از دردها و زخم‌هات استفاده می‌کنی تا راحت‌تر اینکه به اندازه کافی نبودی رو توجیه کنی. و هیچکسی نمی‌تونه پیشبینی کنه آینده قراره چه اتفاقی بیفته پس باید همه زورتو بزنی که اگه چیزی که می‌خواستی هم نشد بابت هیچ چیزی پشیمونی‌ای نداشته باشی.

Last Comments :
𝒃𝒂𝒓𝒊𝒔𝒕𝒂
𝒃𝒂𝒓𝒊𝒔𝒕𝒂 Monday, 19 Tir 1402، 01:02 AM

همه درد‌هایی که کشیدم

من عزیزم، الان که دارم این نامه رو برات می‌نویسم یه لحظه هم اشک‌هام بند نمیان. تنها دلیلی که دارم همه چیز رو تحمل‌ می‌کنم تویی... تویی که باعث هر نفسم میشی تویی که دلیل همه کارهامی. انقدر خستم که از شدت خستگی حتی روی پاهام هم نمی‌تونم وایسم.

من عزیزم، امیدوارم وقتی این نامه رو می‌خونی فهمیده باشی می‌خوای چیکار کنی با زندگیت، چون من واقعا نمی‌دونم... من فقط دارم سعی می‌کنم که توی تاریکی‌ها کورمال کورمال با تکون دادن دست‌هام توی هوا راه برم. امیدوارم تو چراغ رو پیدا کنی و بتونی همه جارو روشن کنی.

من عزیزم، هر روزی که می‌گذره بیشتر دلم می‌خواد از دست همه فرار کنم و برم یه جایی که دست هیچ کسی بهم نمی‌رسه... 

من عزیزم، من می‌دونم که تو ممکنه هر جایی از این دنیای خاکی زندگی کنی و هر آدمی باشی، فقط ازت یه خواهش دارم، خواهشا هرکاری که می‌کنی، یه کاری نکن که همه دردهایی که کشیدم بی معنی باشن

Dragon ‌ ‌
Last Comments :
𝒃𝒂𝒓𝒊𝒔𝒕𝒂
𝒃𝒂𝒓𝒊𝒔𝒕𝒂 Saturday, 17 Tir 1402، 04:38 PM

تو الان به ساحل رسیدی درسته؟

من عزیزم سلام، 

نمی‌دونم چندسال دیگه قراره این نامه رو بخونی، ولی من الان که دارم اینو برات می‌نویسم، توی معادلات دیفرانسیل بی سر و ته دارم غرق می‌شم و افکارم بهم اجازه تمرکز نمی‌دن. الان که دارم اینو می‌نویسم، نمی‌تونم با صدای بلند راک گوش بدم که صدای تو مغزم برای چند دقیقه هم که شده خفه بشه و بتونم دیفرانسیل بخونم.

من عزیزم، امیدوارم گند زدنم توی این ترم، روی تو هیچ تاثیری نزاشته باشه و توی دردسرننداخته باشت. آخه می‌دونی که این ترم تنها کاری که نکردم درس خوندن بود. من عزیزم، تو خودت می‌دونی که من این ترم چقدر خسته بودم ولی بخاطر تو کلی تلاش کردم و استادی که بیشتر از همه دنبال این بودی که ازش معرفی نامه بگیری، این ترم بهت ۱۷.۵داد که بالاترین نمره کلاس بود، می‌دونم باید بیشتر می‌شدم و اگه بیشتر تلاش می‌کردم می‌تونستم ۲۰بگیرم... این ترم معدل الف نمی‌شم و اگه نتونم دیفرانسیلم رو بخونم، معدل کلم هم از الف بودن درمیاد، تو الان می‌دونی که من بالاخره تونستم معدل الف بودنم رو نگه دارم یا نه درسته؟؟ 

من عزیزم، از ارتباط گرفتن با آدم‌ها خسته شدم، و خودت بیشتر از هرکس دیگه‌ای می‌دونی که چقدر دلم می‌خواد همه چیز رو ول کنم و توی یه غار زندگی کنم. این روزا انقدر خستم که با یه حالت چطوره معمولی‌هم اشک توی چشم‌هام جمع میشه. من مطمئنم که کاری که کردم درست بود، پس چرا الان انقدر ناراحتم و حالم بده؟ پس چرا بدن درد و گلو دردم تموم نمیشه؟؟

می‌دونی، با وجود همه اینا، بازم آرومم. انقدر آروم که برای همه عجیبه این حجم از آروم بودنم. همه این طوفان‌ها تموم میشه مگه نه؟؟ تو الان به ساحل رسیدی درسته؟؟ اگه وسط طوفان بخوام آرامشمو از دست بدم، فقط غرق می‌شم، بعدا سر فرصت وقتی که به ساحل رسیدم برای همه اتفاق‌هایی که برام افتاده حسابی ناراحت میشم، عصبانی میشم، داد می‌زنم، مشت می‌کوبم، هرکاری که دلم می‌خواد می‌کنم، ولی خودت بهتر از هر کس دیگه‌ای می‌دونی که من در حال حاضر هیچ چاره‌ای بجز سکوت کردن و آروم بودم ندارم.

پی نوشت: همه سعیت رو بکن که احساساتت رو جدا از خودت ببینی و با احساسات مخصوصا خشم تصمیمی نگیری، بهت قول می‌دم وقتی اون خشم بخوابه، هیچ چیزی بجز پشیمونی و شرمندگی برات نمی‌مونه

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𝐀𝐲𝐬𝐚 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𝐀𝐲𝐬𝐚 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𝐀𝐲𝐬𝐚 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𝐀𝐲𝐬𝐚 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𝐀𝐲𝐬𝐚 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𝐀𝐲𝐬𝐚 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𝐀𝐲𝐬𝐚 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𝐀𝐲𝐬𝐚 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𝐀𝐲𝐬𝐚
Last Comments :
𝒃𝒂𝒓𝒊𝒔𝒕𝒂
𝒃𝒂𝒓𝒊𝒔𝒕𝒂 Wednesday, 14 Tir 1402، 10:02 PM

از ما که گذشت

عزیزمن،

از ما که گذشت

اما،

کسی که بخواهد برود

بی سروصدا می‌رود...

توضیح دادن کار کسی‌ست

که می‌خواهد بماند

Last Comments :
𝒃𝒂𝒓𝒊𝒔𝒕𝒂
𝒃𝒂𝒓𝒊𝒔𝒕𝒂 Wednesday, 24 Khordad 1402، 09:23 PM

برای دوباره متولد شدن باید خاکستر بشه

من عزیزم، 

الان به طرز عجیبی تو نقطه‌ایم که تصمیم گرفتم دست از تلاش برای زندگی بردارم...

نشستم یه گوشه، از صبح تا شب قهوه و تخمه می‌خورم و گیم می‌زنم،

باشگاه می‌رم، 

و سعی می‌کنم انقدر کم بخورم که وزنم سریع بیاد پایین...

درس؟ نه نمی‌خونم...

گیتار؟ حوصله تمرین کردنشو ندارم...

کتاب؟ واقعا چی فکر کردی راجب اعصاب من، من داستان زندگی خودمم نمی‌خوام تا تهش بخونم...

قرصام؟ ممنون دیگه دلم نمی‌خواد با خوردنشون احساس منگی و گیجی بیشتری داشته باشم...

زبان؟ دیگه دوست ندارم چیزی بخونم...

پادکست؟ صدای همشون تو مخمه

حتی جدیدا دوست ندارم با هیچکس حرف بزنم

 به طرز عجیبی حالم خوبه، فقط دلم می‌خواد بشینم یه گوشه و گذر زمان و نگاه کنم و برای اولین بار تو کل عمرم واقعا هیچ کاری نکنم... حتی صداهای تو مغزمم خفه شدن و دیگه هیچ خبری ازشون نیست...

نمی‌دونم تو کی قراره اینو دوباره بخونی، اصلا هستی که دوباره بخونی یا نه اصلا یادت هست این روزای من اینجوری گذشتن یا نه، ولی دوست دارم بعدا وقتی اینو می‌خونی، حداقل تونسته باشی آرامش زندگیت رو پیدا کنی و به این روزا به چشم یه گذشته مسخره نگاه کنی که برای پیشرفتت لازم بوده، بالاخره هر ققنوسی برای دوباره متولد شدن باید خاکستر بشه

یاسمن گلی :) کـــوالـای خستــــــه کـــوالـای خستــــــه 𝒍é𝒕𝒉𝒂𝒓𝒈𝒊𝒒𝒖𝒆 ‌‌ کـــوالـای خستــــــه 𝒍é𝒕𝒉𝒂𝒓𝒈𝒊𝒒𝒖𝒆 ‌‌ کـــوالـای خستــــــه کـــوالـای خستــــــه کـــوالـای خستــــــه کـــوالـای خستــــــه
Last Comments :
𝒃𝒂𝒓𝒊𝒔𝒕𝒂
𝒃𝒂𝒓𝒊𝒔𝒕𝒂 Tuesday, 9 Khordad 1402، 08:35 PM

هیچ راه فراری ندارم

با ترس به دست‌هاش نگاه کرد.

کاش می‌تونستم ازشون فرار کنم

کاش می‌تونستم مثل سیگار دودشون کنم،

کاش می‌تونستم زیر پام لهشون کنم،

کاش می‌تونستم آتیششون بزنم

یا حتی سیفون رو روشون بکشم.

ولی اینا احساسات کوفتی‌ منن و

هیچ راه فراری از دستشون ندارم...

Last Comments :
𝒃𝒂𝒓𝒊𝒔𝒕𝒂
𝒃𝒂𝒓𝒊𝒔𝒕𝒂 Monday, 8 Khordad 1402، 10:29 PM

تمام احساسات

لطفا بعد از مرگم،

روی قبرم گل نکارید

تنها شکوفه‌های اون گل،

تمام احساساتی می‌شن

که هیچ وقت نتونستم بروزشون بدم!

گلی ☕🌌
Last Comments :
𝒃𝒂𝒓𝒊𝒔𝒕𝒂
𝒃𝒂𝒓𝒊𝒔𝒕𝒂 Saturday, 23 Ordibehesht 1402، 12:14 AM

کاش می‌تونستم

کاش می‌تونستم داد بزنم

یه چیزی بشکونم

چنگ بزنم به در و دیوار اتاق

انقدر گریه کنم که چشمام باز نشه

کاش می‌تونستم یه جوری خودمو خالی کنم

دیدن خودم،

درحالی که دیگه حتی نمی‌تونه توی دنیای مجازی هم

با کسی ارتباط بگیره برام سخته...

و سخت‌تر از اون اینکه الان، توی آروم‌ترین مود خودم،

درحالی که مرتب تر از همیشه نفس می‌کشم،

و بدنم آروم‌تر از هر وقت دیگه‌ایه

مغزم داره با افکار منفجر میشه

گلی ☕🌌 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𝐀𝐲𝐬𝐚 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𝐀𝐲𝐬𝐚 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𝐀𝐲𝐬𝐚 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𝐀𝐲𝐬𝐚
Last Comments :
𝒃𝒂𝒓𝒊𝒔𝒕𝒂
𝒃𝒂𝒓𝒊𝒔𝒕𝒂 Wednesday, 23 Farvardin 1402، 01:39 AM

هیولای زیر تخت

شاید وقتی بچه بودیم،

ناخوداگاهمون می‌دونست،

هیولای واقعی روی تخته!

فقط برای پرت کردن حواسمون از واقعیت،

زیر تخت دنبال هیولا بود

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𝐀𝐲𝐬𝐚 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𝐀𝐲𝐬𝐚 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𝐀𝐲𝐬𝐚 Li^^li ‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𝐀𝐲𝐬𝐚 Li^^li ‌‌ Li^^li ‌‌ گلی 🍀🍓 Will ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌(همونyouri chanکه‌اسموشو‌عوض‌کرده)
Last Comments :
𝒃𝒂𝒓𝒊𝒔𝒕𝒂
𝒃𝒂𝒓𝒊𝒔𝒕𝒂 Sunday, 20 Farvardin 1402، 10:30 PM

هیچ تضمینی نیست

راستش دیگه نمی‌خوام دنیام رنگی باشه...

من آدم دنیای رنگی نیستم

یکی بیاد بشوره ببره این همه رنگ کوفتی رو

و زندگی سیاه و سفیدم رو بهم پس بده

اگه یکم دیگه بگذره،

هیچ تضمینی برای دیوانه نشدنم نیست

کـــوالـای خستــــــه ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𝐀𝐲𝐬𝐚 Li^^li ‌‌ کـــوالـای خستــــــه Li^^li ‌‌ Li^^li ‌‌ Li^^li ‌‌ Li^^li ‌‌ Li^^li ‌‌ Li^^li ‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𝐀𝐲𝐬𝐚 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𝐀𝐲𝐬𝐚 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𝐀𝐲𝐬𝐚 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𝐀𝐲𝐬𝐚 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𝐀𝐲𝐬𝐚 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𝐀𝐲𝐬𝐚
Last Comments :
قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ---- ۱۵ ۱۶ ۱۷ بعدی
Made By Farhan TempNO.7