رویا
رویا واقعا واژه عجیبی است.
انسان با یک رویا شروع میکند،
اما باید بار همه چیز را در واقعیت به دوش بکشد.
ایستاده استوار در ۲۴سالگی
ژانگ ییشینگ
+پایه استارت یه چالش کتابخونی از تیر هستین؟
رویا واقعا واژه عجیبی است.
انسان با یک رویا شروع میکند،
اما باید بار همه چیز را در واقعیت به دوش بکشد.
ایستاده استوار در ۲۴سالگی
ژانگ ییشینگ
+پایه استارت یه چالش کتابخونی از تیر هستین؟
هیچ وقت خودتان را با کسی مقایسه نکنید،
با این کار به خودتان توهین میکنید
بیل گیتس
بزرگ ترین زار خلقت این نیست که خدا چرا جهان را خلق کرده است،
بلکه این است که چرا بیشعورها را این قدر گستاخ و منفور افریده است.
دیوار نوشته ای پشت یک در، در کلیسای بوستون
No more asshole
+پادکست حافکری اپیزود مغز دبیرستانی رو حتما گوش بدید!! کلیک برای گوش دادن به جافکری
راستش این روزها خسته تر از همیشه ام. باشه همیشه اغراق ولی هر وقت کسی بخواد حق مطلب رو ادا کنه از اغراق استفاده میکنه چون ما آدما زیاد اهل جدی گرفتن نیستیم! از اون خستگی ها که به قول یکی بلند بلند میخندم ولی وقتی یکی دقیقا زل میزنه تو عمق چشام تازه میفهمه چقدر خستم! چقدر جدیدا یادش میکنم، برام دوست خاصی بود نبودنشو یه جورایی هنوز بعد این همه سال نمیتونم هضم کنم. نبودنش یه جوری که چون تو خیلی چیزا اولین بود برام هیچکس نمیتونه جاشو پر کنه و یه جای خالی هست همیشه براش با وجود اینکه دیگه هیچ وقت نمیخوام که ببینمش.
تو یه هزارتو گیر کردم و موقع درومدن بیرون ازش، خودمو توی هزارتو جا گذاشتم، حالا دوباره باید برگردم و توی تمام پیچ و خم های هزارتو رو ببینم تا خودمو پیدا کنم! پیدا نکردن خودمو تا ابد زندگی کردن مثل یه طبل تو خالی یه بخشه، دوباره برگشتن به هزارتویی که به هزار زحمت ازش فرار کردم یه بخش
من خستم، این روزا همش دارم سر همه داد میزنم که خستم و ولم کنید ولی هیچکس حتی نمیتونه تصور کنه وقتی میگم خستم دقیقا چقدر خستم
فکر نمیکردم که بیشعور باشم
فقط مثل فرمانروای زورگویی بودم
که تنها زمانی خوشنود میشدم
که داشتم حرمت و شادمانی اطرافیانم را ضایع میکردم
پرسیلا،یک بیشعور تحت درمان
بیشعوری-NO more asshole
+بیشعوری رو به همتون پیشنهاد میکنم بخونید، چون باید قبول کرد یا خودتون بیشعورید یا دور و اطرافیان بی شعوری دارید که بخاطرشون در شرف دیوانه شدنین در هر دو حالت هم نیاز به کمک دارید، پیشنهادم پیدا کردن نسخه بدون سانسورش توی اینترنته چون مال من سانسور شدست و یه فصلش کامل حذف شده، کسی هم خواست بخونه و بی سانسورش رو پیدا کرد به منم بده لطفا
+تو داری زندگی رو به خودت سخت میگیری
-زندگی کردن خیلی پیچیده تر از خاله بازی های بچگیه، اگه قرار بود منم آسون بگیرم به خودم الان یکی بودم مثل تو
+مگه من چمه خیلیا همینم نیستن!
-چیزیت نیست، ولی دقیقا برعکس همه ارزش های منی
+تو یه دختری اول و آخرش باید ازدواج کنی زیاد به خودت سخت نگیر همه کارهارو شوهرت میکنه تو باید کار خونه یاد بگیری
-:)
+احمق تر از مردهایی که زن رو به چشم جنس دسته دو و فلان و بهمان میبینن، زنایین که خودشونو اونجوری میبینن! زنایی ان که همه اون چیزارو قبول دارن راجب خودشون و کلی چرت و پرت میگن راجب زن هایی که ارزش هاشون باهاشون فرق داره و دنبال آزادی و حقوق برابرن
++یه حرف دوستانه: ما آدمیم اگه قرار بود همه شبیه هم باشیم میشدیم ربات!!!! پس اینکه یه نفر طرز فکرش، رفتارش، اخلاقش، ظاهرش و هر چیز دیگه ایش با شما یکی نیست، دلیل نمیشه به اون هرچی میخواین بگین! آدم ها متفاوتن و اگه این حرف رو قبول ندارید خب برین توی غار زندگی کنید که نبینید کسی رو چون هرکسی بالاخره تو یه چیزی فرق داره با شما و این فرق الزاما معنی اینو نمیده که حرف شما درسته و بقیه زر میزنن! #بیشعور-نباشیم
اگر بیشعورها عاشق میشوند فقط به یک دلیل است:
میخواهند در هیچ چیز کم نیاورند، از جمله عشق.
وینیفرد، عاشق شکست خورده یک بیشعور
بیشعوری
تکیه کردن بهت
همیشه مثل تکیه دادن به یه دیوار آتیش بوده
همینقدر دردناک
وقتیبهت تکیه میکنم
کسی نمیتونه بهم آسیب نمیزنه
درحالی که خودت بیشتر از همه بهم آسیب میزنی
این یه بازی کثیف دوسر باخته
و من از کشیدن این درد لذت میبرم
چون تو تنها کسی هستی که میتونم بهت تکیه کنم
+اهنگ معرفی کنید تو راهم گوش بدم
دود سیگار رو توی صورتش بیرون داد
از بوی ماریجوانا حالش بد شد و اخماش توی هم رفت
میدونی عشق چیه؟
عشق دقیقا مثل همین سیگار!
بار اول میگی فقط یه بار و یکم
ولی بعد اولین بار معتادش میشی
بار دوم همون اندازه میخوری
ولی به اندازه دفه اول بهت حال نمیده
هر دفه بیشتر از مصرف میکنی
ولی بعد از یه مدت دیگه هرچقد که مصرف میکنی اون حس نابی که بهت میداد رو نمیده دیگه
بخاطر همین یهو به خودت میای میبینی از یه بار سیگار رسیدی به یه سری مواد عجیب غریب
حسی که سیگار بهت میده دقیقا مثل عشقه
اولش فقط کمش راضیت میکنه
به مرور بیشتر و بیشتر میشه
یهویی دیگه میرسه به جایی که برات عادی شده و راضیت نمیکنه دیگه
+به نظرتون عشق چیه؟
++از اونجایی که دیروز حرفم اثر داشت منتظر لایک ها و کامنت های گرمتون هستم'-'
همه ما محکومیم به درد کشیدن
هر روز صبح که از تختت بلند میشی تا وقتی که دوباره بری توش مشغول درد کشیدنی
این یه چیز اجتناب ناپذیره
زندگی درست شده برای درد کشیدن
چون وقتی درد میکشی و مشکل داری
از از بین بردن اون درد و مشکل احساس خوشحالی میکنی
در واقع اگه دردی نباشه
خوشحالی هم نیست
فقط میدونی فرق ما چیه
تو داری برای چیزی درد میکشی که دوستش دارس
و از لحظه به لحظه اون درد کشیدن لذت میبری
ولی من دارم برای چیزی درد میکشم که ازش متنفرم
و این یه حلقه جهنمی به وجود میاره
درد کشیدن برای چیزهای دردناکی که دوسشون نداری خودش عامل یه درد میشه
مطمئنم انقدر خوردم که فردا صبح هیچی از حرفام یادم نیست
ولی تو همه حرفام رو یادت باشه
جوری زندگی کن که این درد کشیدن برات نشه یه حلقه جهنمی
آخرین لیوانش رو سر میکشه و با لبخند از پشت میز بلند میشه در حالی که عقب عقب راه میره دوباره زیر لب زمزمه میکنه
درد کشیدن برای چیزهایی که دوست داری مهمه همیشه برای چیزایی درد بکش که دوسشون داری
درحالی که سکسکه میکنه، با لبخند کلاه پاره رو از سرش برمیداره، تعظیم میکنه و از در خارج میشه
+مثل خر پیشمونم که حداقل از متن هتی خوب وبلاگ های قبلیم اسکرین شات نگرفتم و الان خیلی از متن هایی که اینجوری بداهه نویسی کرده بودم و دیگه ندارمشون
++مایل به تمایل به نظر دادن و لایک کردن؟ کامان اگه واقعا نمیخونید چرا دنبال کردید؟