ترس وجود داشته باشد
جایی که ترس وجود داشته باشد،
هنر چگونه میتواند رشد کند؟
من و استادم
الیف شافاک
جایی که ترس وجود داشته باشد،
هنر چگونه میتواند رشد کند؟
من و استادم
الیف شافاک
سرباز جوان زمزمه کرد: «نوری طلایی رنگ دیدم.»
«چهطور؟»
«آنقدر درخشان بود که تمام میدان را روشن کرده بود. فهمیدم خدا با ماست.»
جهان فکر کرد اگر چنین نوری وجود داشت حتما از رو به رو دیده بود. این یعنی لشکر دشمن نیز این موضوع را باور کرده بود که خدا با آنها است. شاید جنگ تنها دعوای میان دو گروهی بود که هرکدامشان فکر میکردند خدا با آنهاست. اگر کسی چنین ادعایی نمیکرد، دلیلی هم برای جنگیدن وجود نمیداشت.
من و استادم
الیف شافاک
به نقطه ای از زندگیم رسیدم،
که به کلمهای
قویتر از فاک نیاز دارم
+مایل به تمایل به صحبت کردن؟
عشق رو تو چی معنی میکنین؟ یا بهتر بپرسم از نظرتون عشق یعنی چی؟
هرچی میگذره از آدما دور و دورتر میشم...
وقتی آدمایی که زیر و بم زندگیتو میدونن، این شکلی قضاوتت میکنن،
چه توقعی از آدمایی که نمیشناسی باید داشته باشی؟
بیشتر از همیشه دارم میترسم،
همیشه توی راهی بودم که تاییدم میکردن توش
و نتونستم توش موفق باشم...
الان دارم میرم توی راهی که تا الان امتحانش نکردم
و همه هم باهاش مخالفن
اگه تو اینم تر بزنم چی؟
+الان بجز دوتا خرگوش، دوتا بچه گربه هم پیدا کردیم که داریم ازشون مراقبت میکنیم، اسمشونو گذاشتیم سونی و دوری#-#
بعد از کلی تغییر انتخاب رشته ها که البته هنوزم در فکر مزاحم شدن دوباره به سایت سنجش هستیم این شربت زعفران لعنتی تاثیر خودشو نشون داد جاتون خالی چه شربت زعفرانی بود اگه دلتونم خواسته که هیچی پاشد تمبونارو بدین بالا برین برا خودتون درست کنین ولی گه از این شربتای مخصوص میخواید به خونه بلو، جهنم دره مراجعه کنید اصل اصل شک نکنید خب حالا بزارید از تاثیراتش براتون بگم
اولش که زرت و پرت هر چی میبنید خندتون میگیره و مگه میشه هم جمعش کرد همین شکلی هرهرهرهرهر زرشک مرحله دوم که میرسه به دیس کردن متنایی که بلو با کلی احساس اونارو نوشته و چزاندن به خود خیلی کیف نمیتونم جلوشو بگیرم اصلا به من چه تقصیر زعفرانست خب حالا مرحله سوم میرسه به چس ناله و غیبت کردت و مرور خاطرات گذشته و لعنت به هر کی که جلو ارزوهای مارو گرفته واقعا جاشونم توی کاسه توالات قشنگ ته ته فاضلاب والا چیز توشون یعنی منظورم شوکول خب و مرحله سومم به گیر اوردن عروسک باربی و بازی کردن باهاش ادامه این داستان برای همه سنین مناسب نیست پس همینجا تمومش میکنم
اینم از تاثیرات شربت زعفران بلو اگر دوست دارید که شما هم از این شربت فوق العاده بهره مند شوید با این شماره تماس بگیرید123456789
ممنون و خدحافظ شما
sharbat_zahferan#
چپ دستها گونهای نادر از انسانها هستن که در اکثر مواقع توسط راست دستان مورد ستم قرار میگیرند! این ظلم و ستم از صندلیهای تکی (در صورت دل رحم بودن راست دست مذکور، یه صندلی جلو یا سمت چپ چپ دستها قرار میدهند) گرفته تا انواع سازها، یادگرفتن مسائل مربوط به دست توسط راست دستها (اگه راست دست مذکور فرد با شرافتی باشه تمام سعیش رو میکنه که درست به فرد یاد بده، مربی پینگ پنگم بخاطر من 8ساله یادگرفت با دست چپ پینگ پنگ بازی کنه) و... ادامه داره! چپ دستها عموما موجوداتی هستند که به راحتی قابل شناسایین و خیلی سریع زبان زد خاص و عام میشوند. چپ دستها در صورت نیمکت نشینی با بغل دستی راست دست حتما باید سمت چپ بشینن تا با بغل دستیشون بهم گره نخورند... عموما در مسائل مربوط به دست و کارهای دستی، افراد چپ دست مسیر خیلی طولانی داری نسبت به افراد راست دست در پیش دارن (گاها برخی از چپ دست ها بخاطر سختی بسیار مسیر به این نتیجه میرسن که استفاده از دست راست خیلی راحتتر هست).
+صرفا جهت فان، وگرنه ما چپ دستام کم زور نزدیم بزور بقیه رو چپ دست کنیم و....
++خلاصه امر روز منو لینو و ماشیهو مبارک*-*
+++کی اینجا چپ دسته؟
آدم توی طول روز به هر زور و زحمتی میتونه خودشو قوی نشون بده و بزنه به خوشحالی
ولی امان از شبا
دقیقا همون وقتی که همه خوابن
و تو میمونی و صداهای تو سرت
پا به پای هم قدم میزنیم، جرعه جرعه سر میکشم این کابوس شیرینتر از عسل را! آخرین پیچ بنبست را رد میکنیم، مثل هر بار نگران نگاهم میکنی، اما این بار مثل بار اول نیست... میدانم آخرش چه میشود به آخر بن بست میرسیم!
+ مایل به تمایل به حرف زدن؟
بدترین چیز دنیا تحقیر شدنه! اگه میخواین با لودر از رو کسی رد شین تحقیرش کنین:)
شکستنشو دیدم وقتی برگشت بهش گفت تو صغیری بودی که تو خونه گلی زندگی میکردی من با ازدواج کردن باهات نجاتت دادم حق نداری حرف بزنی...