امروز روز افتضاحی داشتم
به طرز افتضاحی یادم نیست چی ازمون دادم و مطمئنم افتضاح دادم و مردودم یادم قبلش چی شد، نفر قبلی و بعدی که ازمون دادن چه شکلی ازمون دادن ولی هیچی از ازمون خودم یادم نیست، انگار اون یه بخش پاک شده کلا از ذهنم تا فردا هم جواب ازمونم نمیاد میمونم تو خماریش کاملا
بعد شما فکر کنین من کلاس گیتارصبحمو کنسل کردم که دقیقا برسم به ازمون، شانس خرکی من ازمون دیر شروع شد دیرم تموم شد، ساعت سه نهار خوردم که چهار اموزشگاه باشم
برگشتنی از اموزشگاه سر کوچه روبروییمون یه پسر کوچولویی که فکر کنم کلاس اول دوم بود صدام کرد! اول فکر کردم مثل خیلیای دیگه میخواد بهم تیکه بندازه خواستم محل ندم، بعد نگاش کردم بهم سلام داد منم بهش سلام دادم، بعد گفت وای گیتارت واقعیه؟منم یدونه دارم ولی مال من کوچولو و اسباب بازیه و چند دقیقه راجب گیتارم حرف زدیم اصرار داشت براش گیتار بزنم، اون لحظه داشتم قانع میشدم که گیتارمو دربیارم بزنم مامان باباش اومدن و رفت. پسر کوچولویی که قرار نیست اینو ببینی روز افتضاح منو بهتر کردی
الان حداقل انرژی دارم که تکالیف وبینارم رو انجام بدم و بعد اماده باشم برا ساعت هشت وبینار