او، قلب تپنده جنگل است
در میان انبوه درختان کاج جنگل اسرارآمیز،
جایی که بجز صدای دارکوب و نغمه رودخانه صدایی شنیده نمیشود
و نور خورشید با زحمت از میان انبوه شاخ و برگها به زمین میرسد،
جایی که بنظر دنیا به آخر رسیده!
او آنجاست
لباس سبزی از جنس بهار به تن دارد،
بوی گل نرگس میدهد،
موهای بلندش را جلوی رودخانه شانه میزند
و با چشمانی پر از شگفتی به همه چیز مینگرد...
اگر میخواهی پیدایش کنی،
چشمانت را ببند؛
گوشهایت را برای شنیدن صدای خندههایش تیز کن،
بوی گل نرگس را دنبال کن
و به دنبال اهوها برو
به دنیایش اگر میخواهی نزدیک شوی،
حواست باشد!
دنیای او با دنیای پر زرق و برق
از زمین تا آسمان فرق دارد...
برای نزدیک شدن به او،
به یک دل پاک، برای عاشق بودن
یک جفت پای برهنه، برای دویدن
و چشمانی کنجکاو، برای کشف کردن
نیازمندی
او با تمام جنگل دوست نیست
او قلب تپنده جنگل است!!
+توصیف یکی از دوستان بیانی که بعد از خوندن درباره من وبلاگ، سر کچل منو کچلتر کرد که منم از اینا میخوام، حالا کیه بنظرتون؟
++الان دارم با کفشهای پاشنه خدا سانتی که نمیدونم چجوری قبلا باهاشون راه میرفتم، پیرهن عروسکی، کلی طلای مسخره، جورابشلواری و یه عالم آرایش با موهای مدل دار که شونصدتا گیر دارم میرم عروسی:" از نظر روانی، دارم دیوانه میشم:| حالم از خودم بهم میخوره