زخمهایم
+یکی دوره خطشو یعد دوماه تمرین تموم کرده و حسابی خر کیفه، بازم از چیزایی که نوشتم عکس بزارم؟
++دارم روزی 6-9ساعت کار میکنم، ولی بازم احساس میکنم تایم پرت زیاد دارم بهم فیلم سینمایی معرفی کنین ببینم!
+یکی دوره خطشو یعد دوماه تمرین تموم کرده و حسابی خر کیفه، بازم از چیزایی که نوشتم عکس بزارم؟
++دارم روزی 6-9ساعت کار میکنم، ولی بازم احساس میکنم تایم پرت زیاد دارم بهم فیلم سینمایی معرفی کنین ببینم!
و خداوند گفت "دشمنت" را دوست بدار
و اطاعت کردم و "خودم" را دوست داشتم
جبران خلیل جبران
به عنوان یه جراح، اغلب شنیدهام که بیمارانم توضیح میدهند که چگونه درد را در شب با شدت بیشتری تجربه میکنند. این به این معنا نیست که درد آنها در شب بدتر است. فقط چون در شب هیچ دلیلی برای حواس پرتی وجود ندار، ذهن ساکت میشود و دردی که تمام روز بوده بیشتر بهنظر نیرسد. به همین دلیل است که چشمان ما در ساعت دو بامداد باز میشوند و همه نگرانیها درباره آینده یا پشیمانی از گذشته در تاریکی شب به ذهنمان حجوم میآورند.
مغازه جادویی
دکتر جیمز.آر.دوتی
امروز روز افتضاحی داشتم
به طرز افتضاحی یادم نیست چی ازمون دادم و مطمئنم افتضاح دادم و مردودم یادم قبلش چی شد، نفر قبلی و بعدی که ازمون دادن چه شکلی ازمون دادن ولی هیچی از ازمون خودم یادم نیست، انگار اون یه بخش پاک شده کلا از ذهنم تا فردا هم جواب ازمونم نمیاد میمونم تو خماریش کاملا
بعد شما فکر کنین من کلاس گیتارصبحمو کنسل کردم که دقیقا برسم به ازمون، شانس خرکی من ازمون دیر شروع شد دیرم تموم شد، ساعت سه نهار خوردم که چهار اموزشگاه باشم
برگشتنی از اموزشگاه سر کوچه روبروییمون یه پسر کوچولویی که فکر کنم کلاس اول دوم بود صدام کرد! اول فکر کردم مثل خیلیای دیگه میخواد بهم تیکه بندازه خواستم محل ندم، بعد نگاش کردم بهم سلام داد منم بهش سلام دادم، بعد گفت وای گیتارت واقعیه؟منم یدونه دارم ولی مال من کوچولو و اسباب بازیه و چند دقیقه راجب گیتارم حرف زدیم اصرار داشت براش گیتار بزنم، اون لحظه داشتم قانع میشدم که گیتارمو دربیارم بزنم مامان باباش اومدن و رفت. پسر کوچولویی که قرار نیست اینو ببینی روز افتضاح منو بهتر کردی
الان حداقل انرژی دارم که تکالیف وبینارم رو انجام بدم و بعد اماده باشم برا ساعت هشت وبینار
فیلبانی که واقعا فیلبان نیست! عاشقی که واقعا عاشق نیست. شاگرد کینهای که به راحتی بازیچه دست آدمای سیاست مدار میشه. دختری که بخاطر کینه از پدرش هرکاری میکنه. مردم خرافاتی که هرکاری میکنن تا از جن و... دور بمونن. ملتی که به خرافات بیشتر از علم اهمیت میدن. یه داستان پر از دروغهایی که آدما برای حفظ جون و موقعیتشون میگن... کتابی که اصلا قابل پیشبینی نیست.
میگفت:«انسان وقتی به مرتبه بالایی از شناخت میرسد نه از حرام دم میزند نه از حلال، نه بهشت میخواهد نه از جهنم میهراسد. اصل خود ایمان است، نه شکل و شمایل و پوسته و لباس ظاهریاش.»
تا حدی پیش رفته بود که احکام قاضیان و حتی فتواهای شیخ الاسلام را قبول نداشت. قانونی که میان مرم عوام رواج داده شده بود این بود که نیندیشند و دیگران به جای آنها فکر کنند و لقمههای آمادهای را در دهان آنها بگذارند.
از عشق حرف میزد. از کوچکترین ذرات تا بزرگترین آنها را دارای ارزشی برابر میدانست. میگفت:«یک روستایی بی سواد از یک استد با تجربه یا از یک حاجی که هفت بار به سفر حج رفته است میتواند بیشتر به خدا نزیک باشد.» اگر چنین است پس علما چه ارزشی خواهند داشت؟
دعا کردن آشکار کردن عشق است، عشقی که به خدا داریم. در دنیای عشق جایی برای ترسیدن یا منفعت شخصی وجود ندارد. انسان که غایت آفرینش است باارزش ولی ازلی است. هیچ چیز برای او حرام نیست در این صورت نه باید از دیگهای جوشان ترسی داشته باشد نه در انتظار حوریان باشد. زیرا بهشت و جهنم ، عیش و عذاب در فرداها نیست، حالاست. در دوردستها نیست، اینجاست.