𝓘𝓬𝓮 𝓐𝓶𝓮𝓻𝓲𝓬𝓪𝓷𝓸

بگذار برایت آن کسی باشم، که فریاد میزند؛ "هیچکس نیست!"
۴۶ مطلب با موضوع «روزانه نویسی» ثبت شده است
𝒃𝒂𝒓𝒊𝒔𝒕𝒂
𝒃𝒂𝒓𝒊𝒔𝒕𝒂 Wednesday, 25 Khordad 1401، 09:35 PM

𝓭𝓪𝔂𝓼 𝓾𝓷𝓽𝓲𝓵 𝓭𝓮𝓪𝓽𝓱-𝓭22

قوم یعجوج و معجوج یورش آوردن الانم در تلاشم تا 1000تا کله نیومده تو لپ تاپ سریع تایپ کنم!

امروز روز آخر امتحانا بود و واقعا شیر مادر و نون پدر حلال معلمی که پیشش دوره زبانمو کامل کردم (چقد دلم براش تنگ شده، همیشه دلم میخواست یه بار بغلش کنم ولی خب چون پیرمرد بود یه جورایی خجالت میکشدم و الان نمیدونم زندست، مردست، خوب شد، نشد و دلم بی نهایت براش تنگ شده، بزرگ ترین آدم و معلم زندگیم بود. مثل بابابزرگم دوستش دارم). خلاصه دیگه امتحانا تموم شد و مام روز آخریه چپیدیم تو ماشین مامان دوستم و یه اسنپم گرفتیم رفتیم اون سر شهر پارک. پارکش از اینا بود که توش کشتی صبا و فریزبی و وسیله بازی داشت و سوار شدنمون همانا جیغ زدن بچه ها همانا بعد من کاملا پوکر بودم از یه جایی به بعدم به جیغاشون میخندیدم. با آب معدنی و مزه مست کردیم ما کلا نیاز به شراب نداریم نزده مستیم و کلی آهنگ سمی گوش دادیم که باید گوشامونو با اسید میشستیم بعدش... خلاصه که قشنگ امتحانارو شست برد. بعدم با کیمین اومدیم خونه که خرگوشا رو ببریم خونشون که راحت باشن مظلوم ها و اونجا مامانش بهم سمبوسه داد. مامان کیم خیلی مهربون و دوست داشتنیه خیلی دوستش دارم خدایی. بعدم خسته و کوفته ساعت دو و نیم اومدم خونه که از هوش برم و گس وات؟ بله مامانم گفت خواهرمو ببرم باشگاه و چون بیرون بودم و بهش نگفته بودم کلا از دستم شاکی بود مجبور شدم قبول کنم و در عوض نت باج رفتم و یک ساعت و نیم تو گرمای هوا نشستم تا خانم بره پشتک بزنه. بعدشم که اومدیم خونه، دیدم کولر خرابه و گرما زده شدم کامل انقد جلو آفتاب بودم و الان که دارم اینو مینویسم دارم از سردرد میمیرم. گلامم آب ندادم و جون ندارم آبشون بدم! کلا از زندگی افتادم امروز و هرچی قصد داشتم پس انداز کنم همشو خرج کردم نرسیدمم هیچی از کتابامو بخونم ولی خب واقعا خیلی مزه داد خیلییییی خیلیییی خوش گذشت. بچه های ما کلا از اینایی نیستن که خیلی دختر طور و تیتیتش مامانی باشن بخاطر همین بیرون رفتن باهاشون خوش میگذره

چقد یه آدم میتونه پرروباشه؟ از عطر مامانم زده اونم عطری که خداتومن سوقاتی خریدم براش بعد فهمیدم یکم پاپیچ شدم که عطرت چقد خوشبوعه و اسمش چیه و این حرفا که پیچوند! بعدم اومدم تو اتاق دیدم داره تو قفسه ای که ماسکا و کرمها و کلا لوازم آرایش و مراقبت پوستی منو خواهرم اونجاست داره میگرده و در چیزای مختلف رو باز میکنه، هی هم میگه این یعنی چی میتونه باشه؟ بجز اونم هی همش انقد پاپیچم میشه که تروخدا بزار برم رو تختت که مجبورم قبول کنم که ولم کنه سرشو از تو وسایلم بکشه بیرون درحالی که آخرین باری که رفت رو تختم برداشت مجسممو شکوند:( از مجسمه بدم میاد ولی دوتا خرس دارم  از این کاپلی ها خیلی گوگولین کثافتا همه وسایل من از خرس تشکیل شده مگه اینکه خلافش ثابت بشه دیگه خواهرم برام درستش کرد بعدش! الانم باید ماسک بزارم نمیخوام روتین روزانم بهم بریزه ولی میترسم بیان ببینن و شر بشه

امروز ساعت کادو گرفتمممممم، من کلا خوره ساعتم یه ساله دلم ساعت بند حسیری میخواد ولی پولشو نداشتم هیچ وقت که بخرم بخاطر همین معمولا سعی میکردم از جلو ساعت فروشیا رد نشم که نرم بخرم بعد دوستم بهم کادوتولد از این ساعت بند حسیری ها خرید برام رنگشم رنگ گوشیمه خیلی خوب و کیوته

خالم معلم ریاضی داره برگه بچه هاشو تصحیح میکنه هشتمن اکثرشون خالی دادن:| بعد من همین الانم برگم تا خرخره پر عر میزنم که گند زدم هیچی نمیشم دیگه تموم فلان بهمان میفتم:| به کجا داریم میریم؟ یه ضرب و تقسیم ساده هم نمیتونن اانجام بدن لعنتیا


+آهنگ پیشنهاد بدید

𝓛𝓲𝓵𝓲𝓾𝓶 𝓛𝓲𝓵𝓲𝓾𝓶 𝓛𝓲𝓵𝓲𝓾𝓶 𝓛𝓲𝓵𝓲𝓾𝓶 𝓛𝓲𝓵𝓲𝓾𝓶 𝓛𝓲𝓵𝓲𝓾𝓶 𝓛𝓲𝓵𝓲𝓾𝓶 𝓛𝓲𝓵𝓲𝓾𝓶
Last Comments :
𝒃𝒂𝒓𝒊𝒔𝒕𝒂
𝒃𝒂𝒓𝒊𝒔𝒕𝒂 Monday, 23 Khordad 1401، 11:02 PM

𝓭𝓪𝔂𝓼 𝓾𝓷𝓽𝓲𝓵 𝓭𝓮𝓪𝓽𝓱-𝓭24

 
bayan tools Twenty One Pilotsheathens

دانلود موریک

امروز امتحان ادبیاتم رو یه جوری خراب کردم خودمم نمیدونم دقیقا چجوری انقد خراب کردمش، بله... خوبیش این بود که کیم بعدش اومد خونمون و ناهار پیتزا خوردیم و همه رو شست برد و الان دیگه مهم نیست که ادبیاتم رو چقدر خراب کردم. کل روز درگیر این بودیم که با سوپر استار جی وای پی بازی کنیم و فتوکارت لینو رو بگیریمXD بازیش خدایی معتاد کنندست ولی باحاله! بودن کنارش خیلی خوبه تنها ادمیه که هیچ وقت استرس ندارم راجبم چی فکر میکنه و خیلی راحتم باهاش. خیلی استرسی شدم وقتی داشتیم گیم میزدیم اگه یه اشتباه میکردم کلا دست و پامو گم میکردم و گند میزدم به همه چیز رسما. انقد بخاطر کهیرها خودمو خاروندم که یا زخم بدنم یا خون مرده و کبود شده

در حال حاضر با سرعت 480 کلمه در دقیقه کتاب میخونم که با طرفندهایی که امروز یاد گرفتم میخوام برسونمش به 1200 کلمه در دقیقه که بتونم روزی یه کتاب بخونم، از نظر قیمت بیچاره میشم ولی خب روزی یه کتاب به عبارتی میشه 365تا کتاب در سال.

مشتاقانه منتظر یازدهم تیرم

چهارشنبه قرار خالم اینا بیان خونمون و حیوونم نمیدونم چش شده گاز میگیره (گازش اصلا درد نداره) و گاز گرفتن یکی از دخترخاله هام همانا و کولی بازی دراوردنشون و بیرون کردن من از خونه با اونا همانا، تازه بیان میخوان به کل زندگیم گیر بدن که اینو چرا داری اونو چررا داری اینو وقتی استفاده نمیکنی برا چیته چرا اینجا اینجوریه چرا اونجا اونجوریه و برینن تو اعصابم رسما

از وقتی پدر فقیر پدرپولدار رو شروع کردم فهمیدم که چقدر اشتباه فکر میکردم و کلا دارم سعی میکنم کلا خودمو اصلاح کنم بکوبم از اول بسازم

میخوام دوباره شروع کنم همه چیزو فقط هر ادمی وقتی میخواد ریسک کنه باید عواقبشم قبول کنه میخوام عواقب زندگی که میخوام رو قبول کنم و جور دیگه ای زندگی کنم


+سوال: اگه بتونید یه جمله دیگه به عنوان اخرین جملتون بگید چی میگید؟

TATA D: TATA D: TATA D: .... .=. ناشناس .... .=. TATA D: Tata  choi (Baby) Tata  choi (Baby) Tata  choi (Baby) Tata  choi (Baby) Tata  choi (Baby) Tata  choi (Baby) Tata  choi (Baby) Tata  choi (Baby) Tata  choi (Baby) 𝓛𝓲𝓵𝓲𝓾𝓶 Tata  choi (Baby) Tata  choi (Baby) 𝓛𝓲𝓵𝓲𝓾𝓶 Tata  choi (Baby) Tata  choi (Baby) 𝓛𝓲𝓵𝓲𝓾𝓶 𝓛𝓲𝓵𝓲𝓾𝓶 ناشناس 𝓛𝓲𝓵𝓲𝓾𝓶 𝓛𝓲𝓵𝓲𝓾𝓶
Last Comments :
𝒃𝒂𝒓𝒊𝒔𝒕𝒂
𝒃𝒂𝒓𝒊𝒔𝒕𝒂 Sunday, 22 Khordad 1401، 10:13 PM

𝓭𝓪𝔂𝓼 𝓾𝓷𝓽𝓲𝓵 𝓭𝓮𝓪𝓽𝓱-𝓭25

 
bayan tools Selena GomezWOLVES

دانلود موریک

 چند وقت بود که این آهنگو نزاشته بودم. بله...

این اولین امتحانمه که احساس می‌کنم خوب خوندم براش، هرچند کلا ادبیات نقطه ضعفمه ولی خب حس خوبی دارم نسبت بهش دلم روشنه نسبت بهش

بابام دیشب اخر شب گیر داده بود که کسی که ریاضی و فیزیکش خوبه باید تو کنکور خوب بزنه زیستم که دیگه زیر 80 نمیزنی شیمیم 50به بالا میزنی بعد قیافه من اینجوری بود که میشه بیای پایین؟ من قرار نیست رتبه یک کنکور باشم و داشت با جدیت تمام میگفت که اگه رتبت خوب نشه کلامون میره توهم و من و خواهرم قشنگ اینجوری بودیم که بزور جلوی خندمونو گرفته بودیم. هر وقت از این حرفا میشنوم دوباره احساس غرق شدگی بهم دست میده ولی دیشب بدتر بود، قشنگ به سرفه و خس خس کردن افتاده بودم و احساس میکنم یه عوضی بیشعورم که با وجود تمام امکاناتی که بهم دادن بازم دارم کار خودمو میکنم و حداقل خواستشون رو براورده نمیکنم ولی من واقعا آدم کارمندی نیستم. من آدم آرزوهای خودمم نه یه کارمند خوب که تمام اهداف و آرزوهای شرکت و محل کارشو حفظه و برا رسیدن بهش تمام تلاشش رو میکنه.

امروز تئوری موسیقی هم شروع کردم ولی چون دارم خلاصه نویسیش میکنم به سرعت تاریخ هنر پیش نمیره ولی بد نیست سرعتم توش.

استارت کتاب صوتی پدر فقیر پدر پولدار رو زدم

فک کنم حیونم حاملست:| مامانم شیش تامونو (من، دوتا خواهرم، بابام و دوتا حیونمو) میندازه بیرون... خلاصه اگه بعد از تموم شدن این چالش ندیدینم واقعا مردم فاتحه بفرستید برام. تازه اینش به جهنم، اونی که ما حدس میزدیم نر حامله شده فکر کنم، نمیدونم چرا از بابام نپرسیدم کدوم نر کدوم ماده که الان گیج نشیم که حاملست یا مریضه، توصیه دوستانم اینکه وقتی حیوون میخرین انقد خر مرگ نشین که یادتون بره بپرسید و بعدم خودتون بر حسب کیوت تر بودن بهشون برچسب نر و ماده بزنید

بعد از مدت ها رامیون خوردم (یا موادشو نداشتیم کامل یا بابام خونه بود که خوشش نمیاد)

دارم کمتر از گوشیم استفاده میکنم، عادت ماسک گذاشتنمم مرتب شده ولی دارن تموم میشن ماسکام و امیدوارم قیمتا بزارن ادامه بدم روتین پوستیمو. تنها باگم در حال حاضر اینکه شب دیر میخوابم در نتیجه صبح به اندازه کافی زود پانمیشم و چون کم میخوابم عصر هم یکی دوساعت میخوابم


+کتاب پیشنهاد میدید؟

++یه جمله انگیزشی همینجوری یهویی بگید!

..... D: 𝓛𝓲𝓵𝓲𝓾𝓶 ..... D: ..... D: ..... D: 𝓛𝓲𝓵𝓲𝓾𝓶 𝓛𝓲𝓵𝓲𝓾𝓶 ..... D: ..... D: 𝓛𝓲𝓵𝓲𝓾𝓶 𝘾𝙤𝙩𝙩𝙤𝙣 .. 𝓛𝓲𝓵𝓲𝓾𝓶 ..... D: 𝓛𝓲𝓵𝓲𝓾𝓶 ..... D: 𝘾𝙤𝙩𝙩𝙤𝙣 .. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𝐀𝐲𝐬𝐚 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𝐀𝐲𝐬𝐚 𝘾𝙤𝙩𝙩𝙤𝙣 .. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𝐀𝐲𝐬𝐚 𝘾𝙤𝙩𝙩𝙤𝙣 .. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𝐀𝐲𝐬𝐚 𝘾𝙤𝙩𝙩𝙤𝙣 .. گلی 🍀🍓 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𝐀𝐲𝐬𝐚 ..... D: ..... D: TATA D:
Last Comments :
𝒃𝒂𝒓𝒊𝒔𝒕𝒂
𝒃𝒂𝒓𝒊𝒔𝒕𝒂 Saturday, 21 Khordad 1401، 09:53 PM

𝓭𝓪𝔂𝓼 𝓾𝓷𝓽𝓲𝓵 𝓭𝓮𝓪𝓽𝓱-𝓭26

رسما با وجود تمام مقاومتم نسبت به رفتن توی فندوم جدید موا و تومون شدم رفت. الان باید بیشتر حرص بخورم که پول ندارم!

دارم تمام تلاشم رو می‌کنم روی تمام عقاید و حرف های مزخرفم پا بزارم و یه سری کارهای کاملا جدید رو انجام بدم. یکم عوض کردن راهم سخت و ازار دهنست ولی هرچی جلوتر می‌رم شجاعت بیشتری بدست میارم. راستش ترجیح میدم توی راهی که دوست دارم بیکار بشم تا یه شغل خوب  با حقوق خوب داشته باشم وخوشحال نباشم. امروز بعد امتحان سر یه چهاراه شلوغ رو سکوی یه مغازه با دوستم نشستم موزیک ویدیو گود بوی کام بک تی اکس تی (اگه اشتباه نکنم اسم آهنگ رو) رو دیدن و هرکی رد می‌شد جوری نگاه می‌کرد که انگار جن زده شدیم ولی مزه داد و آخرش با یه آب میوه بلوبری که توش تخم شربتی داشت خدافظی کردیم، خدایی این چل بازی‌ها به صد تا کافه رفتن و خوردن پاستا و ... می‌ارزه. اتفاق جدیدی که افتاد این بود که رفتم با یکی حرف زدم و آره حرف زدن باهاش خیلی بهم حس خوبی میده و دیدم نسبت به زندگی رو کاملا عوض می‌کنه

هنوزم وقتی کسی بهم می‌گه درس خوندی؟ یا ایشالله پزشکی میاری؟ یا هر کدوم از این حرفا احساس می‌کنم بچه نمک نشناس بیشعوریم که باوجود این همه امکاناتی که بهم دادن دارم کار خومو میکنم و همه پولشون رو هدر میدم و دوباره میرم تو مود اینکه دارم غرق میشم

باشه ولی اینکه یکی از تو مخ ترین آدمای زندگیم میخواد بره سربازی و دفترچه گرفته باید بهم حس خوبی میداد که دوسال نمیبینمش نه اینکه حالمو بد کنه و حتی به این فکر کنم که دلم براش یکم تنگ میشه

همین دیگه امروز اتفاقای جدید همینا بودن بقیه مثل قبلیا بودن


+بیاین باهم حرف بزنیم و بهم تاریخ تولدهاتونو بگید

مایل به تمایل به دیدن فال های رنگی رنگیتون؟کلیک

𝘾𝙤𝙩𝙩𝙤𝙣 .. 𝘾𝙤𝙩𝙩𝙤𝙣 .. 𝘾𝙤𝙩𝙩𝙤𝙣 .. 𝓛𝓲𝓵𝓲𝓾𝓶 𝓛𝓲𝓵𝓲𝓾𝓶 𝓛𝓲𝓵𝓲𝓾𝓶 𝓛𝓲𝓵𝓲𝓾𝓶 ..... D: 𝓛𝓲𝓵𝓲𝓾𝓶 ..... D: 𝓛𝓲𝓵𝓲𝓾𝓶 𝓛𝓲𝓵𝓲𝓾𝓶 ..... D: 𝘾𝙤𝙩𝙩𝙤𝙣 .. 𝘾𝙤𝙩𝙩𝙤𝙣 .. ..... D: ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ..... D: 𝘾𝙤𝙩𝙩𝙤𝙣 .. ..... D: ..... D: 𝓛𝓲𝓵𝓲𝓾𝓶 𝓛𝓲𝓵𝓲𝓾𝓶 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
Last Comments :
𝒃𝒂𝒓𝒊𝒔𝒕𝒂
𝒃𝒂𝒓𝒊𝒔𝒕𝒂 Friday, 20 Khordad 1401، 10:32 PM

𝓭𝓪𝔂𝓼 𝓾𝓷𝓽𝓲𝓵 𝓭𝓮𝓪𝓽𝓱-𝓭27

خیلی خب اول همین پست معذرت میخوام که کامنت های قبلی رو جواب نمیدم تا فردا چون امتحان هویت اجتماعی دارم من میخوام بی هویت اجتماعی باشم ولم کنین سر جدتون با این کتابای مسخرتون و امروزم قلمچی آزمون داشتم پس نرسیدم زیاد بخونم براش امیدوارم نیفتم فقط!

همه چیز خوب بود، تا وقتی ترازهای قلمچی و درصدهای گل و بلبلم اومد. بله! دقیقا هرچی رشته کرده بودم و پنبه کرد و این فکر دوباره مثل خوره تا دوساعت پیش افتاد تو سرم که اگه دارم اشتباه میکنم و حق با مامان و بابام باشه و باید این راهو ادامه بدم چی؟ لعنت به اون کسی که تئوری استعداد رو مطرح کرد که من با همین تئوری مسخره فکر میکردم تنها استعدادم توی تجربی و دکتر شدنه و اینجوری با کارایی که کردم همه رو شوروندم بر علیه خودم و کاری کردم هیچ جوره کوتاه نیان که کار دیگه ای بکنم. کاملا در تلاشم تا با این حس مسخره بجنگم و به خودم بفهمونم من همون چیزی میشم که دوستش دارم و میخوامش نه چیزی که همه فکر میکنن توش استعداد دارم و بعله دوباره شروع کردم کهیر زدن و دارم تمام زورم رو میزنم که نخارونمشون که بدتر از این نشن.

امروز بجز ازمون تجربی ازمون هنر هم دادم و خب اونقدرام بد نشد، ترازم با ازمون تجربیم یکی بودXD

بعدا اگه وقت داشتم براتون مفصل راجب نقاشی ها و مجسمه سازی های دوران یونان و رومی های باستان مینویسم براتون، واقعا بحث جذابیه.

از نظر روانی دارم به یه ارامش نسبی میرسم حداقل به اندازه قبل دمدمی نیستم و دارم سعی میکنم کنترل کنم هرجوری که شده خودمو

از اونجایی که فردا امتحان دارم همینجا بحث رو با یه نقل قول تموم میکنم

خلق زندگی دلخواهتان شاید کمی

ترسناک بنظر برسد.

اما می‌دانید چه چیزی از آن‌ها

هم ترسناک تر خواهد بود؟

پشیمانی!!

بی حد و مرز- جیم کوییک

𝓛𝓲𝓵𝓲𝓾𝓶
Last Comments :
𝒃𝒂𝒓𝒊𝒔𝒕𝒂
𝒃𝒂𝒓𝒊𝒔𝒕𝒂 Thursday, 19 Khordad 1401، 11:22 PM

𝓭𝓪𝔂𝓼 𝓾𝓷𝓽𝓲𝓵 𝓭𝓮𝓪𝓽𝓱-𝓭28

الان که دارم اینو مینویسم اسم خودمم صدقه سری ام وی circus یادم نیست و دقیقا قبل از اینکه با جیغ یادم بیاد که ام وی اومده داشتم فکرامو جمع می‌کردم که باید چی بنویسم  امشب، واقعا ام وی اتک بود.

خیلی خب، نفس عمیق می‌کشم و  سعی می‌کنم تمرکز کنم. امروز امتحان عربی رو به امید نیفتادن رفتم ولی به نسبت خیلی خوب دادمش، بعد امتحان دوباره رفتیم کافه پیانو و یکی از قشنگ ترین لیمونادهای عمرمو خوردم و خیلیم خوشمزه بود(درعجبم من 6سال پنج روز در هفته دوبار این کافه رو می‌دیدم چرا هیچ وقت توجهم بهش جلب نشد چون اون کافه ده ساله اونجاست!) جدیدا انقد با کیمین وقت می‌گذرونم که وقتی ده دقیقه نیست احساس عجیبی دارم. دارم به نسبت خوب تاریخ هنر رو میخونم(دوفصل خوندم امروز)، تئوری موسیقی هم شروع کردم(یه مقداریش شبیه فیزیک دوازدهم خودمونه) عمومی‌هامم بد نیستش بسی امید دارم که بتونم خوب کنکور رو بدم، هنوزم میترسم نسبت به کاری که دارم می‌کنم چون اصلا ریسک پذیر نیستم ولی دارم تمام تلاشم رو می‌‌کنم خودمو از منطقه امنم بکشم بیرون و یکم ریسک کنم. اون دختر که دیشب گفتم همکلاسیم بود امروز بالاخره جلو در کافه بهش گفتم میشه بهت پیام بدم ازت سوال بپرسم؟ گفت حتما، تا حدی تو دوست شدن باهاش موفق بودم(برای منی که با یکی دو کلمه اضافه بر سازمان حرف می‌زنم لکنت می‌گیرم خیلی پیشرفت حساب میشه)! از وقتی بیخیال همه چیز شدم و دارم خیلی راحت تر زندگی می‌کنم امتحانامو خیلی بهتر میدم، کهیرهام بهتر شده چون دیگه خیلی خودمو نمی‌خارونم و تمرکزم خیلی بیشتر شده... دارم خیلی عادت های جدید که تمام این مدت دلم می‌خواست اضافشون کنم به زندگیم و نمیشد رو اضافه می‌کنم و حس خیلی خوبی داره. کنترل زندگیم خیلی بیشتر اومده دستم و احساس خوشحالی دارم، بعد از کلی مدت یه روز کامل کاملا خوشحال بودم!!خوشحال خوشحال بدون هیچ حس مزاحم کوفتی دیگه ای! حتی امروز اونم نتونست روزمو خراب کنه و وقتی دیدمش اینجوری بودم که ااا دیگه یه چیزی توی دلم زیر و رو نمیشه. امروز از اون روزا بود که پر از حس امید به زندگی بودم


+من پنیک کردم سر ام وی واقعا خودمم نمیدونم دارم چی مینویسم

++وقتی یکی یا دوتا بایس داشته باشی از یکی دونفر اتک می‌خوری، هشت او تی ها خیلی بیچارن از همه طرف اتک

..... D: ..... D: nooshi ‌ ‌ گلی 🍀🍓 ..... D: ..... D: ..... D:
Last Comments :
𝒃𝒂𝒓𝒊𝒔𝒕𝒂
𝒃𝒂𝒓𝒊𝒔𝒕𝒂 Wednesday, 18 Khordad 1401، 09:41 PM

𝓭𝓪𝔂𝓼 𝓾𝓷𝓽𝓲𝓵 𝓭𝓮𝓪𝓽𝓱-𝓭29

خب، دیروز دلمو زدم به دریا و کتاب تاریخ هنر رو از کیم گرفتم! فکر کنم خودمم باورم نمیشه دارم برا کنکور هنر میخونم. درک عمومی هنر توی همه زیرگروه های هنر ضریبش بالاست بتونم خوب بزنمش خیلی خوب میشه، ریاضی بچه‌های هنر هم از مال خودمون راحت تره، عمومی‌هام که یکین بنظرم تو این وقتی که مونده می‌تونم یه کارایی بکنم که حتی اگه موندم پشت کنکورم با حسرت نمونم!! دارم سعی می‌کنم بزور به زندگیم نظم بدم و الان وسط کتاب "بی حد و مرز"ام کاملا دارم می‌فهمم که چقدر توی این مدت اشتباه کردم و چقدر باید خودمو اصلاح کنم. اولین کتاب غیر درسیه که موقع خوندنش دارم خلاصه برداری می‌کنم و قید خط قرمزم که خط کشیدن توی کتابامه رو زدم و دارم توش نکات مهم رو خط می‌کشم. حتی رفتم یوتیوب و دوباره یادگرفتن برنامه نویسی رو شروع کردم و میخوام کاملش کنم. خیلی حس خوبیه که به خودت یه ماه وقتی بدی برای زنده بودن حتی اگه قرار نباشه بعدش بمیری!! از بعد از عید دیگه جدی کنکوری خوندن رو گذاشتم کنار و مامانم امروز داشت با حسرت به خواهرم می‌گفت که من توی 6سالگی اسم کلی دایناسور با تمام مشخصات ظاهری و محل زندگی و... رو بلد بودم و همشونو خودم خونده بودم و حفظ کردم و دارم خودمو حروم می‌کنم. در صورتی که الان واقعا احساس بدی ندارم نسبت به اینکه درس نخوندم و کلی مطالعه کردم و چیز یاد گرفتم. دارم مرتب تر می‌شم، دارم منظم تر فکر می‌کنم دارم همه افکار محدودمو می‌ندازم دور و می‌خوام کاری رو بکنم که احساس می‌کنم درسته. خیلی بهش فکر کردم، خیلی خیلی، من خیلی وقت‌ها کاری رو کردم که دوست نداشتن و اولش مخالفت کردن ولی خب تهش قبول کردن دیگه. تهش قبول می‌کنن دیگه!!

یه همکلاسی سال هفتم-هشتم داشتم که به شدت دوست داشتم باهاش دوست بشم چون خیلی بیشتر از من می‌دونست و پیشش احساس نادونی می‌کردم، توی زندگی واقعی با آدمایی دوست می‌شم که بهم احساس نادون بودن میدن چون می‌تونم ازشون کلی یاد بگیرم و پیشرفت کنم ولی هیچ وقت بهش نگفتم میخوام باهاش دوست باشم، الان کیم باهاش دوسته و به واسطه کیم باهاش بعد امتحانا چند ساعت حرف می‌زنم و این حسو بهم میده که واییی من باید باهاش دوست بشم و کلی ازش یادبگیرم! الان واقعا می‌خوام دلمو بزنم به دریا و باهاش دوست بشم

برا امتحان عربیم خیلی خوندم و به نسبت آمادم براش و امیدوارم فردا استرس نگیرم و مثل آدم جواب بدم


+مایل به حرف زدن؟

.... .=. گلی 🍀🍓 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𝐀𝐲𝐬𝐚 𝓛𝓲𝓵𝓲𝓾𝓶 yora ... 𝓛𝓲𝓵𝓲𝓾𝓶 𝓛𝓲𝓵𝓲𝓾𝓶 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𝐀𝐲𝐬𝐚 𝓛𝓲𝓵𝓲𝓾𝓶 𝓛𝓲𝓵𝓲𝓾𝓶 𝓛𝓲𝓵𝓲𝓾𝓶 𝓛𝓲𝓵𝓲𝓾𝓶 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𝐀𝐲𝐬𝐚 𝓛𝓲𝓵𝓲𝓾𝓶 𝓛𝓲𝓵𝓲𝓾𝓶 𝓛𝓲𝓵𝓲𝓾𝓶 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𝐀𝐲𝐬𝐚 yora ... 𝓛𝓲𝓵𝓲𝓾𝓶 𝓛𝓲𝓵𝓲𝓾𝓶 𝓛𝓲𝓵𝓲𝓾𝓶 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𝐀𝐲𝐬𝐚 𝓛𝓲𝓵𝓲𝓾𝓶 𝓛𝓲𝓵𝓲𝓾𝓶 𝓛𝓲𝓵𝓲𝓾𝓶 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𝐀𝐲𝐬𝐚 nooshi ‌ ‌ 𝓛𝓲𝓵𝓲𝓾𝓶 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𝐀𝐲𝐬𝐚 𝓛𝓲𝓵𝓲𝓾𝓶 𝓛𝓲𝓵𝓲𝓾𝓶 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𝐀𝐲𝐬𝐚 nooshi ‌ ‌
Last Comments :
𝒃𝒂𝒓𝒊𝒔𝒕𝒂
𝒃𝒂𝒓𝒊𝒔𝒕𝒂 Sunday, 15 Khordad 1401، 11:41 PM

خفگی

وقت‌‌هایی که بهم میگن ظرفیت پزشکی زیاد شده بخون بخون قبول میشی،

احساس میکنم از گردنم گرفتن و پرتم کردن توی اقیانوس

تمام طول روز احساس خفگی رو دارم

تمام طول روز قفسه سینم سنگینه و خس خس میکنه

تقلا میکنم برای یکم اکسیژن بیشتر

بدنم سنگین و کرخته

دلم میخواد داد بزنم، بلند بلند گریه کنم

ولی انگار تمام احساساتم رو یکی دزدیده

کاش میشد بفهمن که وقتی انقدر بین دنیای ایده عال من و دنیای ایده عالی که برام درنظر دارن فاصله هست،

فقط بهم عذاب وجدان میدن

عذاب وجدان میدن بابت اینکه

زجر میکشم تا بزور کاری که اونا میگن خوبه و باید انجام بدم رو انجام بدم و به بدترین شکل ممکن انجامش میدم

زجر میکشم چون هر لحظه حالم از خودم بهم میخوره که قراره با کاری که خودم دوست دارم انجامش بدم ناامیدشون کنم

کاش میفهمیدن جنگ من و علایقم با اونا و توقعاتشون توی مغزم دیوانم میکنه

نه میتونم اونارو ناامید کنم نه خودمو

من فقط دارم با این کارام برا خودم یه حلقه جهنمی درست میکنم و بیشتر و بیشتر به خودم فشار میارم


+واقعا چقدر احمق بودم که هر سری وبلاگامو گذاشتم رو حذف برنداشتم از متن های خوبم یه کپی بکنم الان تقریبا هیچ کدومشونو ندارم چون همون لحظه میرسید ذهنم مینوشتم

𝓛𝓲𝓵𝓲𝓾𝓶 𝓛𝓲𝓵𝓲𝓾𝓶 𝓛𝓲𝓵𝓲𝓾𝓶 𝓛𝓲𝓵𝓲𝓾𝓶 𝓛𝓲𝓵𝓲𝓾𝓶 .... .=. گلی 🍀🍓 گلی 🍀🍓 گلی 🍀🍓 گلی 🍀🍓 گلی 🍀🍓
Last Comments :
𝒃𝒂𝒓𝒊𝒔𝒕𝒂
𝒃𝒂𝒓𝒊𝒔𝒕𝒂 Saturday, 14 Khordad 1401، 11:06 PM

non of my business

کاش یادبگیریم عقاید، سلایق و علایق دیگران تا وقتی به من آسیب نزن به من ربطی ندارن!

وقتی خواسته یا ناخواسته به عقاید، سلایق و علایق دیگران توهین می‌کنیم در اصل داریم به دنیای مطلوب اونا توهین می‌کنیم.

به ما ربطی نداره بکگراند گوشی یه نفر چیه

به ما ربطی نداره گروه ورزشی موردعلاقش چیه

کشور مورد علاقش چیه

خواننده موردعلاقش چیه

پارتنرش چه جنسیتی داره

تفریحش چیه

تو خونش چی نگه می‌داره

و خیلی چیزای دیگه

وقتی به دنیای مطلوب یکی توهین می‌کنید حق ندارید اعتراض کنید و ناراحت بشید که به دنیای مطلوبتون توهین می‌کنه!!!!

کاش مدرسه قبل از اینکه الفبا و سواد خوندن نوشتن رو یادمون می‌داد اینارو یادمون می‌داد که طرف با هزارجور نمره تاپ و برد کلاسی و مقام و فلان و بهمان و ادعا وقتی چهارکلمه باهاش حرف می‌زنی و تفاهم عقاید ندارین فکر نکنه چون درسش خوبه حتما طرز فکر اون درسته و بقیه زر میزنن و حق داره توهین کنه به بقیه

راستشو بخواین درست و غلط بستگی به ما و دنیای مطلوبمون داره و هیچ چیز درست مطلق و غلط مطلق نیست!!

اگه زندگی رو یه مکعب مستطیل فرض کنید، کسی که از بالا می‌بینش با کسی که از جلو و کسی که از بغل می‌بینه یه دید رو نداره و یه چیز رو نمی‌بینه، حالا کدوم دارن درست می‌گن و می‌بینن؟ زندگی مکعب مربع نیست که از هر طرف نگاش کنی یه شکل باشه و همین تفاوت دید که دنیا رو قشنگ می‌کنه

Luna ‌‌‌ 𝘾𝙤𝙩𝙩𝙤𝙣 .. 𝘾𝙤𝙩𝙩𝙤𝙣 .. 𝘾𝙤𝙩𝙩𝙤𝙣 .. 𝘾𝙤𝙩𝙩𝙤𝙣 .. Luna ‌‌‌
Last Comments :
𝒃𝒂𝒓𝒊𝒔𝒕𝒂
𝒃𝒂𝒓𝒊𝒔𝒕𝒂 Thursday, 12 Khordad 1401، 11:56 AM

آقای پیانو

امتحان زیستم رو به گندترین حالت ممکن دادم، به گندددددد ترین حالت ممکن!!!!! کیم هم همونقدر گند زده بود و انقدر عصبی بود که از جلسه درومد رسما ایگنورم کرد و رفت و دویدم دنبالش، واقعا نمیدونم چرا ولی یهویی دلم خواست ببرمش کافه و حالشو بهتر کنم و چون خواهرم دیروز یه کافه از این بیرون بر ها رفته بود (باریستای کافه کراش رفیقش بود و رفته بودن اونو ببینن که خودشم کراش زد روی آقای پیانو) خودشم و خیلی خوشش اومده بود هم از کافه هم از بارسیتا(حتی برا منم کیک خریده بود و خیلی خوشمزه بود) گفتم بریم اونجا (یکی از همکلاسی هام که هفتم هشتم همکلاسی بودیم و  به طرز عجیبی هم دوست داشتم باهاش دوست بشم  هم بود و اومد) نکته جالب اینکه نمیدونستیم کجاست و قشنگ دور شهر رو زدیم(نزدیک 7000تا قدم شمار گوشیم قدم انداخت) تا پیداش کردیم و بعد فهمیدیم که چقدر نزدیک مدرسمون این کافه پیانو (مدرسمون با حوضه امتحانیمون فرق داره) خواهرم و دوستاش به صاحب کافه پیانو میگن آقای پیانو!! اینکه این پست چه ربطی به آقای پیانو داره رو نمیدونم و با اینکه هیچ وقت هم نمیبینش اسم پست رو گذاشتم آقای پیانو تا یه جورایی حکم تشکر رو داشته باشه، شاید اگه حالت عادی بود الان با کیمیا و دوستم سه تایی کلی دپرس بودیم بابت امتحان زیست ولی انقدر درگیر پیدا کردن کافه پیانو و آقای پیانو بودیم که کلا زیست یادمون رفت و بعدشم انقدر خوشمزه بود همه چی که کلا یادمون رفت، مرسی آقای پیانو که انقدر حس خوبی بهمون دادی با کافه گوگولیت و باعث شدی حال کیم بهتر بشه


+سر امتحان زیست یه جور عجیبی حالم بد بود، جدیدا استرس که میگیرم آبریزش بینی شدید میگیرم و چشمام میشه پر اشک بعد قشنگ سر جلسه امتحان اینجوری بودم که احساس میکردم داره آب مغزم درمیاد:>

++کاش میشد همه چیزو ول کنم به امان خدا،کیم رو بزنم زیر بغلم و  فرار کنم از شهرم از همه آدمایی که میشناسم از زندگیم و از صفر همه چیزو شروع کنیم و بریم سراغ علاقمون:>... نمیتونید تصور کنید چقد روانم میریزه بهم وقتی یکی سخنرانی میکنه راجب اینکه امسال ظرفیت‌ پزشکی زیاد شده و میتونم راحت برم پزشکی، مثل اینکه آینده تلخی که ازش متنفرم رو هی به روم میارن و هی میگن که این سرنوشت کوفتی توعه و هیچ جوره نمیتونی فرار کنی ازش

𝓛𝓲𝓵𝓲𝓾𝓶 .... .=.
Last Comments :
قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ بعدی
Made By Farhan TempNO.7